🖇فراز و نشیب 🖇
V... RHS:
ارسلان: دیانا رو تخت دراز کشیده بود دستامون گذاشته بودرو دلش .
دیانا: چشامو بستم و ......
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
ارسلان: پاشوشوووو
دیانا: آخ چتهها
ارسلان: ساعت ۷و نیمه
دیانا: چشامو گرد کردم و خودمو با دست ارسلان بلند کردم و رفتم سمت دسشویی
ارسلان: سریع پاشدم و رفتم سر کمد و یه دست لباس ست با دیانا پوشیدم دیانا گفته بود میخواد هودی بنفش بپوشه و منم هودی بنفش پوشیدم و یه شلوار مشکی
دیانا: یه هودی بنفش پوشیدم و یه مام مشکی و رفتم و یه رژ کم رنگ زدم و رفتم سمت چمدونا
ارسلان: دیانا آماده کنار چمدون ها بود و با ذوق دستاشو بهم میکوبید
دیانا: با ارسلان سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت خونه مامان ارسلان
ارسلان: زنگ در خونه مامان رو زدم که اومد دم در
الهه: سلام پسرم خوبی
ارسلان: سلام مامان امانتی منو بده
الهه: واسه دیانا میخواستی کاچی رو ؟
ارسلان: آره
الهه: باز چه بلایی سرش آوردی
ارسلان: هیچی نگاش کن
الهه: دیانا تو ماشین بود و با دیدنم دستی تکون داد
ارسلان: مرسی مامان جون من برم دیگه
الهه: برو این بچه رو هم کمتر اذیت کن
ارسلان: چشمم خدافز
الهه : خدافز
ارسلان: دیانا رو تخت دراز کشیده بود دستامون گذاشته بودرو دلش .
دیانا: چشامو بستم و ......
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
ارسلان: پاشوشوووو
دیانا: آخ چتهها
ارسلان: ساعت ۷و نیمه
دیانا: چشامو گرد کردم و خودمو با دست ارسلان بلند کردم و رفتم سمت دسشویی
ارسلان: سریع پاشدم و رفتم سر کمد و یه دست لباس ست با دیانا پوشیدم دیانا گفته بود میخواد هودی بنفش بپوشه و منم هودی بنفش پوشیدم و یه شلوار مشکی
دیانا: یه هودی بنفش پوشیدم و یه مام مشکی و رفتم و یه رژ کم رنگ زدم و رفتم سمت چمدونا
ارسلان: دیانا آماده کنار چمدون ها بود و با ذوق دستاشو بهم میکوبید
دیانا: با ارسلان سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت خونه مامان ارسلان
ارسلان: زنگ در خونه مامان رو زدم که اومد دم در
الهه: سلام پسرم خوبی
ارسلان: سلام مامان امانتی منو بده
الهه: واسه دیانا میخواستی کاچی رو ؟
ارسلان: آره
الهه: باز چه بلایی سرش آوردی
ارسلان: هیچی نگاش کن
الهه: دیانا تو ماشین بود و با دیدنم دستی تکون داد
ارسلان: مرسی مامان جون من برم دیگه
الهه: برو این بچه رو هم کمتر اذیت کن
ارسلان: چشمم خدافز
الهه : خدافز
۱۸.۵k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.