دو پارتی ساسکه ( خیانت)
براس پارت بعد هم لطفا دو تا فالو و بالای ۵ تا لایک ( ب خدا همینم کمهههههه
💘💔❤️🩹❤️🔥💘💔❤️🩹❤️🔥💘💔❤️🩹❤️🔥💘💔❤️🩹
از زبان ا/ت: خسته شده بودم واقعا.. این روزا اصلا ساسکه بهم اهمیت نمیده . نمیفهمم چشه میرم نزدیکش میپیچونتم باهام بد حرف میزنه یجورایی داره بیشتر ازم در میره
انگار دیگ دوس....
ا/ت: اهههههه بیخیال انقدر نباید منفی باشم ... یکم برم بیرون حالم بهتر بشه
ا/ت ی لباس آبی و صورتی پوشید و آماده ی رفتن شد *
ا/ت: خدایا پس این کافه هع کجاسسسسس ... پس چرا نمیرس....
ا/ت با چیزی ک دید تعجب کرده بود نمیدونست چیکار کنه*
ساسکه و ساکورا با هم توی کافه نشسته بودن و داشتن حرف میزدن*
دیوارای کافه هم شیشه ای بود*
ا/ت: وارد کافه شدم * ساسکههههه
ساسکه برگشت رو ب من* و ساکورا هم نگاهش رو ب من داد *
ساکورا: تو اینجا چیکار میکنی؟
ا/ت: شما ها دارید چ غلطی میکنید؟
ساسکه: درست حرف بزن ا/ت
ا/ت: ب تو چ خیانت کار روانی
ساکورا : بسه جیغ جیغو
ساسکه نزدیک ا/ت شد و .......
👋👋
برای پارت بعد یکم بیشتر لایک و فالو بشه لطفا
💘💔❤️🩹❤️🔥💘💔❤️🩹❤️🔥💘💔❤️🩹❤️🔥💘💔❤️🩹
از زبان ا/ت: خسته شده بودم واقعا.. این روزا اصلا ساسکه بهم اهمیت نمیده . نمیفهمم چشه میرم نزدیکش میپیچونتم باهام بد حرف میزنه یجورایی داره بیشتر ازم در میره
انگار دیگ دوس....
ا/ت: اهههههه بیخیال انقدر نباید منفی باشم ... یکم برم بیرون حالم بهتر بشه
ا/ت ی لباس آبی و صورتی پوشید و آماده ی رفتن شد *
ا/ت: خدایا پس این کافه هع کجاسسسسس ... پس چرا نمیرس....
ا/ت با چیزی ک دید تعجب کرده بود نمیدونست چیکار کنه*
ساسکه و ساکورا با هم توی کافه نشسته بودن و داشتن حرف میزدن*
دیوارای کافه هم شیشه ای بود*
ا/ت: وارد کافه شدم * ساسکههههه
ساسکه برگشت رو ب من* و ساکورا هم نگاهش رو ب من داد *
ساکورا: تو اینجا چیکار میکنی؟
ا/ت: شما ها دارید چ غلطی میکنید؟
ساسکه: درست حرف بزن ا/ت
ا/ت: ب تو چ خیانت کار روانی
ساکورا : بسه جیغ جیغو
ساسکه نزدیک ا/ت شد و .......
👋👋
برای پارت بعد یکم بیشتر لایک و فالو بشه لطفا
۹.۰k
۲۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.