عشق مافیای(p15
کوک از روی ا.ت بلند شد
ا.ت:کوک بیا بریم صبحونه بخوریم
کوک:باشه
رفتن پایین نشستن و شروع کردن ب صبحونه خوردن
ا.ت:ی قاشق گذاشت توی دهنش ک حالش بد شد و رفت سمت دسشویی و بالا اورد(عیشش)
کوک:ا.ت حالت خوبه
ا.ت:آره عقققققق
کوک:ا.ت مطمئنی خوبی؟
ا.ت:آره کوک ت برو
کوک:آره
یوجون:قربان ی مشکلی پیش اومده و باید بیاین(یوجین دست راست کوکه)
کوک:چی شده؟
یوجون:چای مواد هایی ک قاچاق کردیم لو رفته
کوک:ای وای
کوک:ا.ت مطمئنی چیزی نمیخوای؟
ا.ت:آره ت باید بری
کوک:باشه فعلا خداحافظ
(یک ساعت بعد)
ا.ت ویو
حالم خوب نبود حالت تهوع داشتم چون خودم نمیتونستم برم دارو خونه ب اجوما گفتم برام بیبی چک بگیره
بعد نسم ساعت اجوما اومد
اجوما:بیا دخترم اینم بیبی چک
ا.ت:ممنون
اجوما:خواهش میکنم
حالا برو ببین تستت مثبته با منفی
ا.ت:باشه
رفتم تست دادم مثبت شد
ا.ت با خودش:وای یعنی من دارم مامان میشممممممم واییییییییییی ی نینی کوچولو تو شکممههههههههه
ا.ت اومد بیرون
ا.ت:اجوما من باردارمممم
اجوما:وای عزیزم مبارکهههه
ا.ت:اجوما من میخوام کوک رو سوپرایز کنم چیزی بهش نگو
اجوما:باشه
(ا.ت:رفت کیک درست کرد و اتاق خواب رو آماده کرد و کلی کاره دیگه و رفت ب کوک زنگ زد تا ببینه چقد دیگه میاد)
مکالمه ی کوک و ا.ت
کوک:الو سلام ا.ت(صدای تیر اندازی)
ا.ت:کوک چیزی شده؟چخبره اونجا؟
کوک:ن چیزی نیست.بنگ.(صدای تفنگ)
ا.ت:ولی شدایی ک میاد یچیز دیگه میگه
کوک:چیزی نیست همونطور ک صب شنیدی جای موادایی ک داشتیم قاچاق میکردیم لو رفته
ا.ت:شت اها راستی کی میای
کوک:نمیدونم باید این جنگ تموم شه شاید ی ی ساعت دیگه
ا.ت:باشه مواظب خودت باش دوست دارم
کوک:باشه توعم مواظب خودت باش منم دوست دارم
ا.ت:خدافظ
کوک:خدافظ
رفتم ی حموم ۳۰ مینی گرفتم
ربع ساعت لباسامو پوشیدم و موهامو خشک کردم
میکاپمم کردم
منتظر کوک بودم
ساعت ۰۷:۵۵ دقیقه بود
ب اجوما گفتم بره پیتزا بگیره
بیبی چک رو گذاشتم توی پلاستیک
بعد چند دقیقه اجوما اود بالا و گفت پیتزارو گرفتم
در پیتزارو باز کردم بیبی چک رو گذاشتم روی پیتزا
درشو بستم
یهو دیدم صدای کوک اومد
صدای پاش ک از پله های داشت میومد بالا رو میتونستم بشنوم
خودمو درست کردم و آماده بودم ک کوک درو باز کنه
یکم سوجو ریختم براش برای خودمم آب چون باردار بودم نباید چیزایی ک الکل دارنو بخورم
درو باز کرد
کوک:عزیزم من او....
نگاهی ب اطراف انداخت
اتاق رو با گلبرگ گل رز سرخ و رز سفید تزئین کرده بودم و چند تا شمع روشن کرده بود
ا.ت:خوشت اومد
کوک:واقعا خیلی قشنگه
کوک:وایسا
اینارو خودت تنهایی آماده کردی؟
ا.ت:آره
کوک:واقعا عالیهه
ا.ت:برو لباساتو عوض کن ک پیتزارو بخوریم داره سرد میشه
کوک:باشه
لباساشو عوض کرد
اومد نشست کنارم
ا.ت:کوک میشه ت دره پیتزارو باز کنی من دارم فیلم انتخاب میکنم
کوک:باشه
دره پیتزارو باز کرد
کوک:ا.ت
این چیه
ا.ت:بازش کن ببین چیه(لبخند)
بازش کرد
کوک:ا.ت ت......
ا.ت:داری بابا میشی من باردارم
کوک:واقعاااااااا
ات:ارههههه
کوک:ا.ت ازت ممنونمممممممگگ
ا.ت:کوک بیا بریم صبحونه بخوریم
کوک:باشه
رفتن پایین نشستن و شروع کردن ب صبحونه خوردن
ا.ت:ی قاشق گذاشت توی دهنش ک حالش بد شد و رفت سمت دسشویی و بالا اورد(عیشش)
کوک:ا.ت حالت خوبه
ا.ت:آره عقققققق
کوک:ا.ت مطمئنی خوبی؟
ا.ت:آره کوک ت برو
کوک:آره
یوجون:قربان ی مشکلی پیش اومده و باید بیاین(یوجین دست راست کوکه)
کوک:چی شده؟
یوجون:چای مواد هایی ک قاچاق کردیم لو رفته
کوک:ای وای
کوک:ا.ت مطمئنی چیزی نمیخوای؟
ا.ت:آره ت باید بری
کوک:باشه فعلا خداحافظ
(یک ساعت بعد)
ا.ت ویو
حالم خوب نبود حالت تهوع داشتم چون خودم نمیتونستم برم دارو خونه ب اجوما گفتم برام بیبی چک بگیره
بعد نسم ساعت اجوما اومد
اجوما:بیا دخترم اینم بیبی چک
ا.ت:ممنون
اجوما:خواهش میکنم
حالا برو ببین تستت مثبته با منفی
ا.ت:باشه
رفتم تست دادم مثبت شد
ا.ت با خودش:وای یعنی من دارم مامان میشممممممم واییییییییییی ی نینی کوچولو تو شکممههههههههه
ا.ت اومد بیرون
ا.ت:اجوما من باردارمممم
اجوما:وای عزیزم مبارکهههه
ا.ت:اجوما من میخوام کوک رو سوپرایز کنم چیزی بهش نگو
اجوما:باشه
(ا.ت:رفت کیک درست کرد و اتاق خواب رو آماده کرد و کلی کاره دیگه و رفت ب کوک زنگ زد تا ببینه چقد دیگه میاد)
مکالمه ی کوک و ا.ت
کوک:الو سلام ا.ت(صدای تیر اندازی)
ا.ت:کوک چیزی شده؟چخبره اونجا؟
کوک:ن چیزی نیست.بنگ.(صدای تفنگ)
ا.ت:ولی شدایی ک میاد یچیز دیگه میگه
کوک:چیزی نیست همونطور ک صب شنیدی جای موادایی ک داشتیم قاچاق میکردیم لو رفته
ا.ت:شت اها راستی کی میای
کوک:نمیدونم باید این جنگ تموم شه شاید ی ی ساعت دیگه
ا.ت:باشه مواظب خودت باش دوست دارم
کوک:باشه توعم مواظب خودت باش منم دوست دارم
ا.ت:خدافظ
کوک:خدافظ
رفتم ی حموم ۳۰ مینی گرفتم
ربع ساعت لباسامو پوشیدم و موهامو خشک کردم
میکاپمم کردم
منتظر کوک بودم
ساعت ۰۷:۵۵ دقیقه بود
ب اجوما گفتم بره پیتزا بگیره
بیبی چک رو گذاشتم توی پلاستیک
بعد چند دقیقه اجوما اود بالا و گفت پیتزارو گرفتم
در پیتزارو باز کردم بیبی چک رو گذاشتم روی پیتزا
درشو بستم
یهو دیدم صدای کوک اومد
صدای پاش ک از پله های داشت میومد بالا رو میتونستم بشنوم
خودمو درست کردم و آماده بودم ک کوک درو باز کنه
یکم سوجو ریختم براش برای خودمم آب چون باردار بودم نباید چیزایی ک الکل دارنو بخورم
درو باز کرد
کوک:عزیزم من او....
نگاهی ب اطراف انداخت
اتاق رو با گلبرگ گل رز سرخ و رز سفید تزئین کرده بودم و چند تا شمع روشن کرده بود
ا.ت:خوشت اومد
کوک:واقعا خیلی قشنگه
کوک:وایسا
اینارو خودت تنهایی آماده کردی؟
ا.ت:آره
کوک:واقعا عالیهه
ا.ت:برو لباساتو عوض کن ک پیتزارو بخوریم داره سرد میشه
کوک:باشه
لباساشو عوض کرد
اومد نشست کنارم
ا.ت:کوک میشه ت دره پیتزارو باز کنی من دارم فیلم انتخاب میکنم
کوک:باشه
دره پیتزارو باز کرد
کوک:ا.ت
این چیه
ا.ت:بازش کن ببین چیه(لبخند)
بازش کرد
کوک:ا.ت ت......
ا.ت:داری بابا میشی من باردارم
کوک:واقعاااااااا
ات:ارههههه
کوک:ا.ت ازت ممنونمممممممگگ
۱۲.۶k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.