وقتی منشیش بودی و عاشقش بودی و اون نامزد داشت
مثل همیشه خشگل شده بودم کیفمو برداشتمو سوار ماشینم شدم یه آهنگ گذاشتم و سمت شرکت حرکت کردم.
سلام من پارک ا.ت هستم ۲۴ سالمه
و تنها زندگی می کنم خانوادم خیلی پولدارن ولی من میخواستم مستقل باشم.
من تو ی شرکت مین به عنوان منشی کار می کنم من بعد از یه سال کار توی شرکت متوجه شدم عاشق رئیسم شدم ولی هیچوقت سعی نکردم بهش نزدیک شم
چون فکر می کنم پسم بزنه آخه آدم خیلی سرد و خشنیه .
.
.
.
ماشینو پارک کردمو رفتم داخل به همه ی همکارام سلام کردم و وارد اتاقم شدم
و مدارک لازمو برداشتم راه افتادم سمت اتاق آقای مین ...
رسیدم جلوی در و نفس عمیقی کشیدمو
در زدم با اون صدای بم و دخترکشش گفت:بفرمایید
(علامت ا.ت+علامت شوگا_)
+سلام جناب مین وقت بخیر من مدارک لازمو آوردم تا امضا کنید
_باشه بزارش رو میزم هر وقت امضا کردم صدات می کنم
+بله چشم *برگه هارو گذاشت رو میز
(ا.ت ویو)
به سمت در قدم برداشتم میخواستم درو وا کنم که یهو صدام زد
برگشتم و گفتم :بله
_به همه بگو ساعت ۹ تو اتاق جلسه باشن
+بله چشم
(ا.ت ویو)
از اتاق خارج شدم و به بقیه کار کنان شرکت گفتم که ساعت ۹ باید اتاق جلسه باشن
بعد از انجام کارا یه نگاه به ساعت کردم ۸ و ۵۷دقیقه با سرعت نور به سمت اتاق جلسه دوییدم، همه تو اتاق بودن و فقط من دیدکرده بودم
رسیدمو با شدت درو باز کردم دقیقا ساعت ۹ اونجا بودم نفس راحتی کشیدم
هنوز اقای مین نیومده بود
یهو صداشو از پشتم شنیدم
_نمی خوای بری کنار؟
+ب..ببخشید
با خجالت رفتم کنارو شوگا وارد اتاق شد رفت پشت میز وایستاد منم رفتم پیش بقیه
داشتم به حرفای شوگا گوش میدادم که با حرفی که زد احساس کردم قلبم فشرده شد......
اگه خوشتون اومد بگین بقیشم میزارم 💓
سلام من پارک ا.ت هستم ۲۴ سالمه
و تنها زندگی می کنم خانوادم خیلی پولدارن ولی من میخواستم مستقل باشم.
من تو ی شرکت مین به عنوان منشی کار می کنم من بعد از یه سال کار توی شرکت متوجه شدم عاشق رئیسم شدم ولی هیچوقت سعی نکردم بهش نزدیک شم
چون فکر می کنم پسم بزنه آخه آدم خیلی سرد و خشنیه .
.
.
.
ماشینو پارک کردمو رفتم داخل به همه ی همکارام سلام کردم و وارد اتاقم شدم
و مدارک لازمو برداشتم راه افتادم سمت اتاق آقای مین ...
رسیدم جلوی در و نفس عمیقی کشیدمو
در زدم با اون صدای بم و دخترکشش گفت:بفرمایید
(علامت ا.ت+علامت شوگا_)
+سلام جناب مین وقت بخیر من مدارک لازمو آوردم تا امضا کنید
_باشه بزارش رو میزم هر وقت امضا کردم صدات می کنم
+بله چشم *برگه هارو گذاشت رو میز
(ا.ت ویو)
به سمت در قدم برداشتم میخواستم درو وا کنم که یهو صدام زد
برگشتم و گفتم :بله
_به همه بگو ساعت ۹ تو اتاق جلسه باشن
+بله چشم
(ا.ت ویو)
از اتاق خارج شدم و به بقیه کار کنان شرکت گفتم که ساعت ۹ باید اتاق جلسه باشن
بعد از انجام کارا یه نگاه به ساعت کردم ۸ و ۵۷دقیقه با سرعت نور به سمت اتاق جلسه دوییدم، همه تو اتاق بودن و فقط من دیدکرده بودم
رسیدمو با شدت درو باز کردم دقیقا ساعت ۹ اونجا بودم نفس راحتی کشیدم
هنوز اقای مین نیومده بود
یهو صداشو از پشتم شنیدم
_نمی خوای بری کنار؟
+ب..ببخشید
با خجالت رفتم کنارو شوگا وارد اتاق شد رفت پشت میز وایستاد منم رفتم پیش بقیه
داشتم به حرفای شوگا گوش میدادم که با حرفی که زد احساس کردم قلبم فشرده شد......
اگه خوشتون اومد بگین بقیشم میزارم 💓
۲۰.۸k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.