(نامه) pt4
ته سونگ ویو:
سونا رو پرت کردم روی تخت .
ته سونگ: ببین باید امده بشی
تا بیبی مثل خودت بیاری.
سونا: ببین من الان نمیتونم چون در حال حاضر یع بیبی شبیه خودم دارم
ته سونگ: نهههه.راست میگی ؟! Oh my heart!
سونا : داداش با من انگلیسی حرف نزن . ولی اره راست میگم
ته سونگ : ببین من الان خاک پاتم هرچی بگی برات میگیرم
سونا: من الان هولوووو میخوام برام میگیری؟!
ته سونگ: اخه چله زمستون از کجا من هلو گیر بیارم ؟؟
سونا : شوخی کردم بابا بگیر بخواب فردا کلی کار داریم
ته سونگ ویو:
دستمو گذاشتم زیر سر سونا و رفتم توی بغلش
اروم در گوشش گفتم (بیبی میدونی با این وجود که بعد از ۴ روز بهم گفتی ولی من هنوز دوست دارم )
سونا : منم همینط...
اروم توی بغل ته سونگ خوابش گرفت
____________________
پایان
____________________
لایک /۵💤
فالو/۲☕
امیدوارم که خوشتون اومده باشه
تا پارت بعدی خدافظ 🦋🍷
سونا رو پرت کردم روی تخت .
ته سونگ: ببین باید امده بشی
تا بیبی مثل خودت بیاری.
سونا: ببین من الان نمیتونم چون در حال حاضر یع بیبی شبیه خودم دارم
ته سونگ: نهههه.راست میگی ؟! Oh my heart!
سونا : داداش با من انگلیسی حرف نزن . ولی اره راست میگم
ته سونگ : ببین من الان خاک پاتم هرچی بگی برات میگیرم
سونا: من الان هولوووو میخوام برام میگیری؟!
ته سونگ: اخه چله زمستون از کجا من هلو گیر بیارم ؟؟
سونا : شوخی کردم بابا بگیر بخواب فردا کلی کار داریم
ته سونگ ویو:
دستمو گذاشتم زیر سر سونا و رفتم توی بغلش
اروم در گوشش گفتم (بیبی میدونی با این وجود که بعد از ۴ روز بهم گفتی ولی من هنوز دوست دارم )
سونا : منم همینط...
اروم توی بغل ته سونگ خوابش گرفت
____________________
پایان
____________________
لایک /۵💤
فالو/۲☕
امیدوارم که خوشتون اومده باشه
تا پارت بعدی خدافظ 🦋🍷
۳.۳k
۰۳ اسفند ۱۴۰۱