satan in the role of an angel 🍀
satan in the role of an angel 🍀
شیطان در نقش یک فرشته 🍀
p3
.
.
.
.
.
هیون:خب البته که نه
ا.ت: ولی من خبر دارم چرا منو نمیکشی؟نکنه میخوای ازم استفاده کنی؟
هیون:نه من همچین کاری انجام نمیدم من اونقدرا هم که فکر میکنی بد نیستم
ا.ت: شاید میسو روت تاثیر گزاشته باشه.اخه من چجوری میتونم به دوست پسر اون اعتماد کنم؟
هیون:نه تاثیر نزاشته من میخوام باهاش کات کنم
من نمیدونستم اون همچین ادم ع*و*ض*ی آیه
ا.ت:به هر حال....
هانا:ااااااااااااا.تتتتتتتتتتتتتتت *سریع ا.تو بغل کرد*
ا.ت:اروم وحشی کمرم شکست*بلند*
هانا:دختر کجا بودی ؟*نگران*
هایون:تقریبا اشک هانا رو دراورده بودی
ا.ت:خب من رفته بودم دستشویی و بعد..
هیون:اهمممممم اهمم
ا.ت:خب داشتم قدم میزدم
هانا: عجبا
هیون:خب میدونین دختـ....
میسو:اااوووپپپپپااااااااااا
هیون:چته؟
میسو:اوپاا چرا اینجوری باهام حرف میزنی؟
هیون:دلم میخواد *سرد*
میسو:حالا که اون ه.ر.ز.ه رو دیدی باهام اینجوری رفتار میکنی؟*گریه*
چان:عاا هیون این چه کاریه چرا اینطوری میکنی؟
فلیکس:هعی
هیون:میسو بیا کات کنیم
میسو:چراااااا؟؟
هیون:ازت بدم میاد
میسو: ولی من که هیچ کاری نکردم*گریه*
هیون:کاری نکردی!؟
تو زندگی این دخترو بار ها و بارها به گند کشوندی ،کاری کردی فقط زنده بمونه ولی نتونه زندگی کنه*داد*
میسو:من واقعا کاری نکردم*اروم*
ا.ت:اوه واقعا ؟پس این فیلم چیه؟
(دهن همه باز مونده)
ا.ت:حالا بهت ثابت شد؟
*میسو موهای ا.تو گرفت و محکم کشید جوری که سر ا.ت خون اومد*
هیون:چه غلطی میکنی*داد*
ا.ت:ولم کن*گریه*
*هیون میسو رو پرت کرد اونور و ا.تو براید استایل بغل کرد*
هیون:فکر نکن همینجا تموم شده چوی میسو*زیر لب*
ویو هیون: سریع ا.تو بردم تو ماشین و به سمت خونم حرکت کردم.بعد از ۱۵مین رسیدم و ا.تو دوباره براید استایل بغل کردم و بردم تو خونه.خوابش برده بود ولی موهاش و لباسش پر از خون بود.بردمش تو حموم و سرشو شستم اوردمش بیرون موهاشو اروم خشک کردم که بیدار نشه.یکی از لباسای خودمو تنش کردم گذاشتمش رو تختم روش پتو کشیدم و از اتاق رفتم بیرون.
.
.
*فردا صبح*
ویو ا.ت:با سردرد شدیدی از خواب بیدار شدم.اما..
اما اینجا خونه ی من نیست.از اتاق اروم اومدم بیرون از طبقه پایین صدا میومد رفتم پایین و هیونجینو دیدم.
هیون:اوه پس بیدار شدی
ا.ت:چرا من تو خونه ی تو ام؟
*هیون همه چیزو گفت*
ا.ت: اوه..لباسامو تو عوض کردی؟؟؟؟
هیون: اره *خجالت*
ا.ت:همه چیزو دیدی!؟😳
هیون:عاا اره
ا.ت:من برم تو اتاق بهتره
هیون: یه لحظه صبر کن باید درمورد یه چیزی صحبت کنیم
ا.ت:چیشده؟
هیون : میشه یه مدتـ......
.
.
.
خماری 😜 ✌🏻
شرایط
۱۰ لایک
۱۰کامنت
بای بای 🪐 ✨
شیطان در نقش یک فرشته 🍀
p3
.
.
.
.
.
هیون:خب البته که نه
ا.ت: ولی من خبر دارم چرا منو نمیکشی؟نکنه میخوای ازم استفاده کنی؟
هیون:نه من همچین کاری انجام نمیدم من اونقدرا هم که فکر میکنی بد نیستم
ا.ت: شاید میسو روت تاثیر گزاشته باشه.اخه من چجوری میتونم به دوست پسر اون اعتماد کنم؟
هیون:نه تاثیر نزاشته من میخوام باهاش کات کنم
من نمیدونستم اون همچین ادم ع*و*ض*ی آیه
ا.ت:به هر حال....
هانا:ااااااااااااا.تتتتتتتتتتتتتتت *سریع ا.تو بغل کرد*
ا.ت:اروم وحشی کمرم شکست*بلند*
هانا:دختر کجا بودی ؟*نگران*
هایون:تقریبا اشک هانا رو دراورده بودی
ا.ت:خب من رفته بودم دستشویی و بعد..
هیون:اهمممممم اهمم
ا.ت:خب داشتم قدم میزدم
هانا: عجبا
هیون:خب میدونین دختـ....
میسو:اااوووپپپپپااااااااااا
هیون:چته؟
میسو:اوپاا چرا اینجوری باهام حرف میزنی؟
هیون:دلم میخواد *سرد*
میسو:حالا که اون ه.ر.ز.ه رو دیدی باهام اینجوری رفتار میکنی؟*گریه*
چان:عاا هیون این چه کاریه چرا اینطوری میکنی؟
فلیکس:هعی
هیون:میسو بیا کات کنیم
میسو:چراااااا؟؟
هیون:ازت بدم میاد
میسو: ولی من که هیچ کاری نکردم*گریه*
هیون:کاری نکردی!؟
تو زندگی این دخترو بار ها و بارها به گند کشوندی ،کاری کردی فقط زنده بمونه ولی نتونه زندگی کنه*داد*
میسو:من واقعا کاری نکردم*اروم*
ا.ت:اوه واقعا ؟پس این فیلم چیه؟
(دهن همه باز مونده)
ا.ت:حالا بهت ثابت شد؟
*میسو موهای ا.تو گرفت و محکم کشید جوری که سر ا.ت خون اومد*
هیون:چه غلطی میکنی*داد*
ا.ت:ولم کن*گریه*
*هیون میسو رو پرت کرد اونور و ا.تو براید استایل بغل کرد*
هیون:فکر نکن همینجا تموم شده چوی میسو*زیر لب*
ویو هیون: سریع ا.تو بردم تو ماشین و به سمت خونم حرکت کردم.بعد از ۱۵مین رسیدم و ا.تو دوباره براید استایل بغل کردم و بردم تو خونه.خوابش برده بود ولی موهاش و لباسش پر از خون بود.بردمش تو حموم و سرشو شستم اوردمش بیرون موهاشو اروم خشک کردم که بیدار نشه.یکی از لباسای خودمو تنش کردم گذاشتمش رو تختم روش پتو کشیدم و از اتاق رفتم بیرون.
.
.
*فردا صبح*
ویو ا.ت:با سردرد شدیدی از خواب بیدار شدم.اما..
اما اینجا خونه ی من نیست.از اتاق اروم اومدم بیرون از طبقه پایین صدا میومد رفتم پایین و هیونجینو دیدم.
هیون:اوه پس بیدار شدی
ا.ت:چرا من تو خونه ی تو ام؟
*هیون همه چیزو گفت*
ا.ت: اوه..لباسامو تو عوض کردی؟؟؟؟
هیون: اره *خجالت*
ا.ت:همه چیزو دیدی!؟😳
هیون:عاا اره
ا.ت:من برم تو اتاق بهتره
هیون: یه لحظه صبر کن باید درمورد یه چیزی صحبت کنیم
ا.ت:چیشده؟
هیون : میشه یه مدتـ......
.
.
.
خماری 😜 ✌🏻
شرایط
۱۰ لایک
۱۰کامنت
بای بای 🪐 ✨
۱.۸k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.