سیگار شریکی (پارت 17)
*ویو م.چ
همون موقع که از در اومد تو متوجه شدم که چقد دختره گلیههههه. چقدر خانم چقدر خوشتیپ.چقدر آروم (هنوز باتنشو ندیدی😈😂)
آرین به پسرم که بجای او الازر اومده با همچین آدمی دوست شده.
*ویو چیفویو
یا حضرته قوله عظیم الجسه مامان چی میخواد بش بگه. منو انداخت تو اتاق گفت بگیر بخواب بعد مهمانمونو برد تو آشبز خونه باهاش حرف بزنه؟ استغفرلله... خب منم آدمم😡🔪
برم تو آشپز خونه مثلا میخوام آب بخورم.....
هالا لا لای لا لای
لا لا لای لای
*ویو م.چ
م.چ: خب عزیزم چند سالته؟
ا.ت:14 سالمه... (با همین سن استغفرالله)
م.چ:چجوری با چیفویو دوست شدی...
*ویو ا.ت
اومدم جواب بدم یهو چیفویو رو پشت سره مامانش دیدم...
داشت بهم الامت میداد
چی میگفت؟
به مامانش نگم؟
چرا؟
ا.ت: همکلاسی... بووو...یم؟
چیفویو:👍
م.چ:پس که اینطور
م.چ:چیشد که بهش زنگ زدی گفتی میخوای شب بیای اینجا؟
ا.ت:من یه خونه ی کوچیک اجاره کردم.بعد از 3 ماه بدهیمو بهش دادم حسابمون بسته شد...
م.چ:خب...
ا.ت: بعدش وقتی پولو بهش دادم گفت هزینه بالا رفته باید بیشتر بدی.
م.چ: وا؟
ا.ت:بعد بم گفت حق ندارم تا وقتی به پولو ندادم به خونه برگردم هر وسیله ای که میخوام بردارم فقط برم...
م.چ: پس تختت؟
ا.ت: گفت اشکال نداره اونجا باشه...
م.چ: قشنگ داره بهت زور میگه یعنی قرار دادی چیزی نبوده.میتونی شکایت کنی؟
ا.ت: نه.
(در واقع یه اتفاق دیگه برام افتاده)
م.چ: میخوای بهت پول قرض بدیم؟
ا.ت: نه لازم نیست خودم جورش میکنم😊
م.چ: اشکال نداره حل میشه... بیا. میتونی تو اتاق چیفویو بخوابی
(خوانندگان گرامی 😈 )
ا.ت:ممنون☺
*ویو چیفویو
ای وای دارن از اسپز خونه میزنن بیرون!
کجا پناه بگیرم
با تمام سرعت پیش به سوی اتاق...
🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃
پرش جانانه روی تخت
با تمام سرعت مانگا رو برمیداره ای بازی کن.
و بله
م.چ وارد اتاق میشود و
م.چ: پدصصصصصگ چرا هنوز بیداری😠
چیفویو:مانگا میخوندم☺
م.چ: 😡🔪😡🔪😡
چیفویو:☺
م.چ: برا خودت جا پهن کن ا.ت رو تختت میخوابه💢
ا.ت:😂
چیفویو:باشه😒
ادامه دارد...
همون موقع که از در اومد تو متوجه شدم که چقد دختره گلیههههه. چقدر خانم چقدر خوشتیپ.چقدر آروم (هنوز باتنشو ندیدی😈😂)
آرین به پسرم که بجای او الازر اومده با همچین آدمی دوست شده.
*ویو چیفویو
یا حضرته قوله عظیم الجسه مامان چی میخواد بش بگه. منو انداخت تو اتاق گفت بگیر بخواب بعد مهمانمونو برد تو آشبز خونه باهاش حرف بزنه؟ استغفرلله... خب منم آدمم😡🔪
برم تو آشپز خونه مثلا میخوام آب بخورم.....
هالا لا لای لا لای
لا لا لای لای
*ویو م.چ
م.چ: خب عزیزم چند سالته؟
ا.ت:14 سالمه... (با همین سن استغفرالله)
م.چ:چجوری با چیفویو دوست شدی...
*ویو ا.ت
اومدم جواب بدم یهو چیفویو رو پشت سره مامانش دیدم...
داشت بهم الامت میداد
چی میگفت؟
به مامانش نگم؟
چرا؟
ا.ت: همکلاسی... بووو...یم؟
چیفویو:👍
م.چ:پس که اینطور
م.چ:چیشد که بهش زنگ زدی گفتی میخوای شب بیای اینجا؟
ا.ت:من یه خونه ی کوچیک اجاره کردم.بعد از 3 ماه بدهیمو بهش دادم حسابمون بسته شد...
م.چ:خب...
ا.ت: بعدش وقتی پولو بهش دادم گفت هزینه بالا رفته باید بیشتر بدی.
م.چ: وا؟
ا.ت:بعد بم گفت حق ندارم تا وقتی به پولو ندادم به خونه برگردم هر وسیله ای که میخوام بردارم فقط برم...
م.چ: پس تختت؟
ا.ت: گفت اشکال نداره اونجا باشه...
م.چ: قشنگ داره بهت زور میگه یعنی قرار دادی چیزی نبوده.میتونی شکایت کنی؟
ا.ت: نه.
(در واقع یه اتفاق دیگه برام افتاده)
م.چ: میخوای بهت پول قرض بدیم؟
ا.ت: نه لازم نیست خودم جورش میکنم😊
م.چ: اشکال نداره حل میشه... بیا. میتونی تو اتاق چیفویو بخوابی
(خوانندگان گرامی 😈 )
ا.ت:ممنون☺
*ویو چیفویو
ای وای دارن از اسپز خونه میزنن بیرون!
کجا پناه بگیرم
با تمام سرعت پیش به سوی اتاق...
🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃
پرش جانانه روی تخت
با تمام سرعت مانگا رو برمیداره ای بازی کن.
و بله
م.چ وارد اتاق میشود و
م.چ: پدصصصصصگ چرا هنوز بیداری😠
چیفویو:مانگا میخوندم☺
م.چ: 😡🔪😡🔪😡
چیفویو:☺
م.چ: برا خودت جا پهن کن ا.ت رو تختت میخوابه💢
ا.ت:😂
چیفویو:باشه😒
ادامه دارد...
۱۲.۴k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.