🥀زیر ماه باتو🥀 1
🥀زیر ماه باتو🥀 1
ویو ات
از خواب بلند شدم رفتم دوش گرفتم موهامو خشک کردم لباس پوشیدم و رفتم سر کارم مریض اولم ی بچه بود که بخاطر اینکه خواهرش مرده افسرده شد
ات:خب باید برای این بچه سرگرمی درست کنین اگر شرایطش رو داشتید نقل مکان کنین و ی حیون خونگی اگر خودتون راضی بودید بیارین چون خیلی جواب میده
خ: (تعظیم کوتاه) خیلی ازتون ممنونم
ات:خواهش
نفربعدی ی پسره بود که اسمش بود پارک ته او پسره
پسره ی مافیا بود روی گوشهی لبش جای زخم بود
ات: (تو مغزش:چ خوشگلهههه) مشکلتون؟
ته او:حالم خوب نیست م..من داخل خونم فکر میکنم تنها نیستم میدونی چی میگم دیگه
ات:آره ب خاطر اضطراب هستش و اگر بیشتر وارد اجتماع بشید بهتره یعنی واقعا جواب میده
ته او:اوهوم مرسی راستی...
ات:بله؟
ته او:خانوم دکتر باحالی هستی از لباست خوشم اومد
ات:😂مرسی امید وارم مشکلتون حل بشه
ته او:مرسی بای بای 👋🏻
ات:بای بای👋🏻
بیمار بعدی ی پسره بود که از ته او هم خوشگل تر بود
ات:بفرمایید
تهیونگ: افسردگی ترس اضطراب و توهم
ات:خ...خببب اینها ی دلیلی داشته نه؟
تهیونگ:خوب هفته پیش مادر و پدرم رو از دست دادم شغلمم داره روانیم میکنه
ات:من و قتی 14 سالم بود مادر و پدرم رو از دست دادم
تهیونگ:(تو مغزش:چقدر خوشگله)اوهوم پس هم دردیم
ات:آره،میتونم بپرسم شغلتون چیه؟
تهیونگ:امممم نه
ات:ببخشید اگه فضولی کردم
ته: نه ایراد نداره(لبخند مستعطیلی)
ویو ات
از خواب بلند شدم رفتم دوش گرفتم موهامو خشک کردم لباس پوشیدم و رفتم سر کارم مریض اولم ی بچه بود که بخاطر اینکه خواهرش مرده افسرده شد
ات:خب باید برای این بچه سرگرمی درست کنین اگر شرایطش رو داشتید نقل مکان کنین و ی حیون خونگی اگر خودتون راضی بودید بیارین چون خیلی جواب میده
خ: (تعظیم کوتاه) خیلی ازتون ممنونم
ات:خواهش
نفربعدی ی پسره بود که اسمش بود پارک ته او پسره
پسره ی مافیا بود روی گوشهی لبش جای زخم بود
ات: (تو مغزش:چ خوشگلهههه) مشکلتون؟
ته او:حالم خوب نیست م..من داخل خونم فکر میکنم تنها نیستم میدونی چی میگم دیگه
ات:آره ب خاطر اضطراب هستش و اگر بیشتر وارد اجتماع بشید بهتره یعنی واقعا جواب میده
ته او:اوهوم مرسی راستی...
ات:بله؟
ته او:خانوم دکتر باحالی هستی از لباست خوشم اومد
ات:😂مرسی امید وارم مشکلتون حل بشه
ته او:مرسی بای بای 👋🏻
ات:بای بای👋🏻
بیمار بعدی ی پسره بود که از ته او هم خوشگل تر بود
ات:بفرمایید
تهیونگ: افسردگی ترس اضطراب و توهم
ات:خ...خببب اینها ی دلیلی داشته نه؟
تهیونگ:خوب هفته پیش مادر و پدرم رو از دست دادم شغلمم داره روانیم میکنه
ات:من و قتی 14 سالم بود مادر و پدرم رو از دست دادم
تهیونگ:(تو مغزش:چقدر خوشگله)اوهوم پس هم دردیم
ات:آره،میتونم بپرسم شغلتون چیه؟
تهیونگ:امممم نه
ات:ببخشید اگه فضولی کردم
ته: نه ایراد نداره(لبخند مستعطیلی)
۸۹۰
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.