خط قرمز پارت ۱۸
فلش بک صبح
* ویو کوک
وقتی بیدار شدم با صورت کیوت سارینا روبه رو شدم
خیلی کیوت بود مخصوصا اون لباش
خیلی آره لباشو بوسیدم که کم کم بیدار شد
سارینا: چیکار میکنی
کوک: خودت چی فک میکنی
کوک: آها در ضمن باید بریم خرید لباس عروس
سارینا: واقعا
کوک: آره
سارینا: یه قولی بهم میدی
کوک: آره
سارینا: موقعه خریدن لباس اذیتم نکن باشه
کوک:(یه خنده ریز) باشه
از زبان نویسنده: خلاصه که اینا صبحونه خوردن اومدن لباس عوض کردن آماده شدن و رفتن برای خرید و رسیدن به یه مرکز خرید
موقعه خرید لباس عروس
کوک: نه
سارینا: ایییییی
عوض کرد
کوک: خیلی بازه
سارینا: جونگ کوکااااااا
کوک: بدو برو عوض کن
*کوک
وقتی اومد محو زیباییش شدم نمیتونستم چیزی بگم که با صداش به خودم اومدم
سارینا: عشقم ... عزیزم صدا مو میشنوی
کوک: چیزه خیلی خوشگل شدی
سارینا: مرسیییی
موقعه خرید لباس داماد
سارینا: اصلا
کوک: اوفففف
عوض کرد
سارینا : اینم خیلی طرح داره
کوک: چرا اینجوری میکنی
سارینا:گفتم موقعه خریدن لباس اذیتم نکن اما تو چیکار کردی
کوک: باشه معذرت
رفت و عوض کرد
* سارینا
اومد بیرون که دیدم خیلی خوشتیپ شده میخواستم دوباره اذیتش کنم که گفت
کوک: اذیت نکن دیگه
سارینا: باشه در ضمن خیلی خوشتیپ شدی
کوک: مرسی بانو
داشتیم میرفتیم که حساب کنیم که کوک صدام کرد
سارینا: جانم
کوک یه تاج گذاشت سرم
کوک: حالا شدی ملکه ی من
سارینا: (خندید) خیلی ممنون
خلاصه حساب کردن
فلش بک به روز عروسی
صبح هم من و هم کوک با عجله بیدار شدیم کارامون رو انجام دادیم حاظر شدیم و کوک اول منو برد آرایشگا و بعد خودش رفتم
اونجا دو تا خانم خوشگل منو آماده کرده بودن که کوک اومد داشتم میرفتم پیشش که از ماشین پیاده شد خیلی خوشتیپ شده بود
رسیدیم بعد چند ساعت عروسی تموم شد قبل از این که بریم دسته گلمو انداختم و وقتی برگشتم دیدم هم آیلین و هم ثنا اونو گرفته بودن( یعنی باهم گرفتن )
خلاصه که رفتن خونه
برو پایین
پایین تر
خب اینم هرکی میخواد میدونه باید کجا بیاد
* ویو کوک
وقتی بیدار شدم با صورت کیوت سارینا روبه رو شدم
خیلی کیوت بود مخصوصا اون لباش
خیلی آره لباشو بوسیدم که کم کم بیدار شد
سارینا: چیکار میکنی
کوک: خودت چی فک میکنی
کوک: آها در ضمن باید بریم خرید لباس عروس
سارینا: واقعا
کوک: آره
سارینا: یه قولی بهم میدی
کوک: آره
سارینا: موقعه خریدن لباس اذیتم نکن باشه
کوک:(یه خنده ریز) باشه
از زبان نویسنده: خلاصه که اینا صبحونه خوردن اومدن لباس عوض کردن آماده شدن و رفتن برای خرید و رسیدن به یه مرکز خرید
موقعه خرید لباس عروس
کوک: نه
سارینا: ایییییی
عوض کرد
کوک: خیلی بازه
سارینا: جونگ کوکااااااا
کوک: بدو برو عوض کن
*کوک
وقتی اومد محو زیباییش شدم نمیتونستم چیزی بگم که با صداش به خودم اومدم
سارینا: عشقم ... عزیزم صدا مو میشنوی
کوک: چیزه خیلی خوشگل شدی
سارینا: مرسیییی
موقعه خرید لباس داماد
سارینا: اصلا
کوک: اوفففف
عوض کرد
سارینا : اینم خیلی طرح داره
کوک: چرا اینجوری میکنی
سارینا:گفتم موقعه خریدن لباس اذیتم نکن اما تو چیکار کردی
کوک: باشه معذرت
رفت و عوض کرد
* سارینا
اومد بیرون که دیدم خیلی خوشتیپ شده میخواستم دوباره اذیتش کنم که گفت
کوک: اذیت نکن دیگه
سارینا: باشه در ضمن خیلی خوشتیپ شدی
کوک: مرسی بانو
داشتیم میرفتیم که حساب کنیم که کوک صدام کرد
سارینا: جانم
کوک یه تاج گذاشت سرم
کوک: حالا شدی ملکه ی من
سارینا: (خندید) خیلی ممنون
خلاصه حساب کردن
فلش بک به روز عروسی
صبح هم من و هم کوک با عجله بیدار شدیم کارامون رو انجام دادیم حاظر شدیم و کوک اول منو برد آرایشگا و بعد خودش رفتم
اونجا دو تا خانم خوشگل منو آماده کرده بودن که کوک اومد داشتم میرفتم پیشش که از ماشین پیاده شد خیلی خوشتیپ شده بود
رسیدیم بعد چند ساعت عروسی تموم شد قبل از این که بریم دسته گلمو انداختم و وقتی برگشتم دیدم هم آیلین و هم ثنا اونو گرفته بودن( یعنی باهم گرفتن )
خلاصه که رفتن خونه
برو پایین
پایین تر
خب اینم هرکی میخواد میدونه باید کجا بیاد
۷.۵k
۳۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.