سخن عشق تو بی آنکه برآید به زبانم

سخنِ عشقِ تو بی آنکه برآید به زبانم
رنگِ رخساره خبر میدهد از حالِ نهانم

گاه گویم که بنالم زِ پریشانیِ حالم
باز گویم که عیان ست,چه حاجت به بیانم

#سعدی
دیدگاه ها (۷)

تو همان ناگهانی هستی ؛که بی وقفه می توانم ؛دوستش بدارم ... !...

تو با قلب ویرانه ی من چه کردیببین عشق دیوانه ی من چه کردیدر ...

برای تو می نویسمبرای تو که سوی چشمانت فانوس شب های من است و ...

میونِ این همه سرگردونیدل من گرفته ماه پیشونیبیا باز دوباره ب...

ناخوش شده ام درد تو افتاده به جانم باید چه بگویم به پرستار ...

جزای آن که نگفتیم شُکرِ روز وصالشب فراق نخفتیم لاجَرَم زِ خی...

عاشقانه های شبنم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط