!💜حص بنفش💜! پارت 11
#!💜حص_بنفش💜!#
پارت 11
____________
خوب بیهوشش کردی؟
...اره قشنگ زدم تو مخ پوکش
هه روز تولدشم هس
.......
دیانا:با چکی که تو صورتم خورد بیدار شدم
من کجامم
مهدیه:پیش منی خانوم کوچولو
دیانا:لاشخور تو دیگه کسی هستی
مهدیه:رل ارسی
دیانا:من فقط بهش میگم ارسی(با داد خیلی بلند)
مهدیه:اون ارسیه منه
دیانا:یه جوری بلند شدم خودمم نفعمیدم
دهنتو ببند عوضی
مهدیه:بشین افرین
دیانا:نمیشینیم
مهدیه:میزنمت میشینی
دیانا:بصیک
مهدیه:ببین
دیانا:کورم متاسفانه
مهدیه: ایشالا به سلامتی
دیانا:چون تو جلو روم وایسادی از قیافه عنت عنم میگیره
مهدیه:رضااا(با داد) ( اون رضای خودمون نه یکی دیگس)
رضا:جانم خانوم
مهدیه:اینو ببند به صندلی
ِ.........
مهدیه:خلاصه که یادت باشه چیا گفتم...
خدافظی
دیانا: دیقن الان کجا برم؟ ساعت 8 ونیم شب بود
...هعی (: گوشیمو در اوردم
ینی انقد برا کسی مهم نیستم؟(":
روز تولدم تنها و بی کس بودم
به عکساش خیره بودم هعی یادش بخیر
الان اصن معلوم نیس کجاس
کجایی امیر دلم تنگته(:
کجایی که ببینی ارسلان ولم کرد تو ام ولم کردی
یهو گوشیم زنگ خورد یا خدااا
چرا اینقد حلال زاده
+مکالمه ی دیانا و امیر(به نظرتون لرد میتونه باشه یا امیر اِنکا؟)
دیانا:سلام
امیر:سلام بانو جان
دیانا:فرمایش
امیر:اینقد خشک و بی روح نبودی که
دیانا:کارتو میگی یا قط کنم(:
امیر:بیا به لوکی که میفرسم
دیانا:واس چی
امیر:تو بیا
......
دیانا:تو راه کافه بودم (لوکیشنی که امیر فرستاده ادرس یه کافه هس)
هعی ارسلان یه بارم بم زنگ نزده
رسیدم....
تا در کافه رو باز کردم اهنگ پِلی شد:
تولدت مباارکک.... ( از ای چسشعرا)
امیر:تولد مبارک جغد کوچولوم(:❤️✨
دیانا:(تو دلش) هیم(: فقد ارسیم بم میگف جغد کوچولو
با دستای امیر به خودم اومدم
چیزه ام مرسی لازم به زحمت نبودی🙂❤️
امیر:وقتشه به جنب پسررر
دیانا:یهو امیر جلوم زانو زد
که دیقن همونموقع با ارسلانی که لبخندش تبدیل شده به یه اخم بزرگ
....
ارسلان:نمی شه(; اون دیای من نیس(:اون یکی دیگس
....
امیر روز یه پدری ازت در بیارم (هه هه😈قراره ریده شه تو حال خوشتون😈 فک کردین امیرانکا یا امیر لوردو میارم؟👿 ناح ناح ناااح😈)
ارسلان : گلایی که دستم بودو پرت کردم اونور با یه خنده ی دعوایی رفتم سمتش انقد زدمش که یهو به خودم اومدم دیدم دیانا داره میگه:ارسلان ولش کنن😭😭😭 بسسس کن
ارسلان:باشه باشه گریه نکن خب؟
دیانا:ریدی تو زندگیم ریدی تو ایندم ریدی تو روز تولدم😭
دیانا:با سرعت رفتم سمت خونه ی عسل(: همون دختر مهربونی که در خونش همیشه به روم باز بود
در زدم....
_____________
اینم از این پارت(: 💙🎶
نظرتونو بگییید حتما
https://harfeto.timefriend.net/16412112257944
پارت 11
____________
خوب بیهوشش کردی؟
...اره قشنگ زدم تو مخ پوکش
هه روز تولدشم هس
.......
دیانا:با چکی که تو صورتم خورد بیدار شدم
من کجامم
مهدیه:پیش منی خانوم کوچولو
دیانا:لاشخور تو دیگه کسی هستی
مهدیه:رل ارسی
دیانا:من فقط بهش میگم ارسی(با داد خیلی بلند)
مهدیه:اون ارسیه منه
دیانا:یه جوری بلند شدم خودمم نفعمیدم
دهنتو ببند عوضی
مهدیه:بشین افرین
دیانا:نمیشینیم
مهدیه:میزنمت میشینی
دیانا:بصیک
مهدیه:ببین
دیانا:کورم متاسفانه
مهدیه: ایشالا به سلامتی
دیانا:چون تو جلو روم وایسادی از قیافه عنت عنم میگیره
مهدیه:رضااا(با داد) ( اون رضای خودمون نه یکی دیگس)
رضا:جانم خانوم
مهدیه:اینو ببند به صندلی
ِ.........
مهدیه:خلاصه که یادت باشه چیا گفتم...
خدافظی
دیانا: دیقن الان کجا برم؟ ساعت 8 ونیم شب بود
...هعی (: گوشیمو در اوردم
ینی انقد برا کسی مهم نیستم؟(":
روز تولدم تنها و بی کس بودم
به عکساش خیره بودم هعی یادش بخیر
الان اصن معلوم نیس کجاس
کجایی امیر دلم تنگته(:
کجایی که ببینی ارسلان ولم کرد تو ام ولم کردی
یهو گوشیم زنگ خورد یا خدااا
چرا اینقد حلال زاده
+مکالمه ی دیانا و امیر(به نظرتون لرد میتونه باشه یا امیر اِنکا؟)
دیانا:سلام
امیر:سلام بانو جان
دیانا:فرمایش
امیر:اینقد خشک و بی روح نبودی که
دیانا:کارتو میگی یا قط کنم(:
امیر:بیا به لوکی که میفرسم
دیانا:واس چی
امیر:تو بیا
......
دیانا:تو راه کافه بودم (لوکیشنی که امیر فرستاده ادرس یه کافه هس)
هعی ارسلان یه بارم بم زنگ نزده
رسیدم....
تا در کافه رو باز کردم اهنگ پِلی شد:
تولدت مباارکک.... ( از ای چسشعرا)
امیر:تولد مبارک جغد کوچولوم(:❤️✨
دیانا:(تو دلش) هیم(: فقد ارسیم بم میگف جغد کوچولو
با دستای امیر به خودم اومدم
چیزه ام مرسی لازم به زحمت نبودی🙂❤️
امیر:وقتشه به جنب پسررر
دیانا:یهو امیر جلوم زانو زد
که دیقن همونموقع با ارسلانی که لبخندش تبدیل شده به یه اخم بزرگ
....
ارسلان:نمی شه(; اون دیای من نیس(:اون یکی دیگس
....
امیر روز یه پدری ازت در بیارم (هه هه😈قراره ریده شه تو حال خوشتون😈 فک کردین امیرانکا یا امیر لوردو میارم؟👿 ناح ناح ناااح😈)
ارسلان : گلایی که دستم بودو پرت کردم اونور با یه خنده ی دعوایی رفتم سمتش انقد زدمش که یهو به خودم اومدم دیدم دیانا داره میگه:ارسلان ولش کنن😭😭😭 بسسس کن
ارسلان:باشه باشه گریه نکن خب؟
دیانا:ریدی تو زندگیم ریدی تو ایندم ریدی تو روز تولدم😭
دیانا:با سرعت رفتم سمت خونه ی عسل(: همون دختر مهربونی که در خونش همیشه به روم باز بود
در زدم....
_____________
اینم از این پارت(: 💙🎶
نظرتونو بگییید حتما
https://harfeto.timefriend.net/16412112257944
۱۳۹.۹k
۱۳ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.