(پارت۳۸)
که یکدفعه ا/ت چشماش رو باز کرد و دید هفت نفر بالای سرش وایسادن و همینطور دارن بهش نگاه میکنن.
تهیونگ:سلاااام ا/ت حوصلم اومد سرجای اولش.
جونگ کوک:صبح بخیر ا/ت....
جیمین:بالاخره بیدار شدی....
شوگا:سلام ا/ت من میرم بخوابم...
جیهوپ:ا/ت بیدار شد..
جین:ورد واید هندسام سخن میگوید....آینه نداریم؟
نامجون:سلام ا/ت....
ا/ت:س..سلام..ش..شما تمام شب رو اینجا بودین؟؟
تهیونگ:ا/ت؟تو نمیدونستی که ما اینجا هستیم؟اصلا یادت نمیاد؟
ا/ت:من فقط یادم میاد که باهم مسابقه دادیم و دیگه نمیدونم چه اتفاقی افتاد.
جونگ کوک:ام...خب وقتی من ظرف خامه رو بهت زدم انگار بعد از مسابقه رو کلا یادت رفته...البته میخواستم اون رو به تهیونگ بزنم اما نشد دیگه......من میرم چایی بریزم.
ا/ت توی دلش گفت:اعضا دیشب اینجا بودن و این خیلییی عالیه...اما...من خیلی بد خوابم خداکنه اون یک شب رو درست خوابیده باشم.
سر میز صبحانه نشستن و ا/ت یک چاقو برداشت و یه تیکه کوچیک پنیر روی نون گذاشت و...
جونگ کوک:ا/ت میتونی بهم یاد بدی؟
ا/ت:البته!اول یه تیکه نون بردار و روی نون یه تیکه کوچیک پنیر بزار و یدونه گردو.
جونگ کوک:وای این خیلی خوشمزست!
نامجون......
تهیونگ:سلاااام ا/ت حوصلم اومد سرجای اولش.
جونگ کوک:صبح بخیر ا/ت....
جیمین:بالاخره بیدار شدی....
شوگا:سلام ا/ت من میرم بخوابم...
جیهوپ:ا/ت بیدار شد..
جین:ورد واید هندسام سخن میگوید....آینه نداریم؟
نامجون:سلام ا/ت....
ا/ت:س..سلام..ش..شما تمام شب رو اینجا بودین؟؟
تهیونگ:ا/ت؟تو نمیدونستی که ما اینجا هستیم؟اصلا یادت نمیاد؟
ا/ت:من فقط یادم میاد که باهم مسابقه دادیم و دیگه نمیدونم چه اتفاقی افتاد.
جونگ کوک:ام...خب وقتی من ظرف خامه رو بهت زدم انگار بعد از مسابقه رو کلا یادت رفته...البته میخواستم اون رو به تهیونگ بزنم اما نشد دیگه......من میرم چایی بریزم.
ا/ت توی دلش گفت:اعضا دیشب اینجا بودن و این خیلییی عالیه...اما...من خیلی بد خوابم خداکنه اون یک شب رو درست خوابیده باشم.
سر میز صبحانه نشستن و ا/ت یک چاقو برداشت و یه تیکه کوچیک پنیر روی نون گذاشت و...
جونگ کوک:ا/ت میتونی بهم یاد بدی؟
ا/ت:البته!اول یه تیکه نون بردار و روی نون یه تیکه کوچیک پنیر بزار و یدونه گردو.
جونگ کوک:وای این خیلی خوشمزست!
نامجون......
۱۲.۲k
۰۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.