🖤🩷فیک جیمین🖤🩷
ا/ت ویو
داشتم میرفتم که
لیز خوردم ولی یکی از پشت منو گرفت اون اون کای بود《 کای دوست پسر قبلی ا/ت》
کای: کجا بودی عشقم داشتم دنبالت میگشتم
ا/ت: اولن من رو عشقم صدا نزن دومن من و تو دیگه باهم نیستیم
(ا/ت تو ذهنش)
دیدم یکی داره اعصبانی به من و کای نگاه میکنه《 جیمین رو میگه 》سعی کردم خودم رو عادی نشون بدم
جیمین ویو
نمیدونم چرا ولی وقتی اون پسره به اون دختره گفت عشقم اعصبانی شدم ولی دیدم دختره هی داشت پسره رو پست میزد من صبرم تموم شد و بلند شدم و از رستوران رفتم بیرون
ا/ت ویو
نمیدونم چرا ولی اون پسره که کراش بود از رستوران رفت بیرون هوففف خسته شدم غذای بقیه اون مشتری هارو بردم و رفتم پیش لینا
لینا :اوه دختر کجا بودی
ا/ت :هیچی بابا داشتم غذای مشتری هارو میدادم
لینا: آها خب نیم ساعت دیگه کارمون تموم میشه
ا/ت: هوفف خوبه
نیم ساعت بعد
جیمین ویو
اعصابم خورد شد و از رستوران زدم بیرون من چون یه مافیا بودم تصمیم گرفتم اون دختره رو بدزدم کنار رستوران جوری که دیده نشم وایستادم تا این که بعد از نیم ساعت دختره اومد بیرون بادیگارد. هامو فرستادم تا برن برام بیارنش
ا/ت ویو
دیدم چند تا بادیگارد اومدن سراغم و من رو سوار یه ون مشکی کردن ولی من برای این که خودم رو قوی نشون بدم هیچ کاری نکردم
این داستان ادامه دارد
قسمت های بعدی قراره خفن بشه
پس لایک کنید🥰🥰🥰
شرط دو تا لایک یکدونه کامنت خوب ❤🩷🖤
داشتم میرفتم که
لیز خوردم ولی یکی از پشت منو گرفت اون اون کای بود《 کای دوست پسر قبلی ا/ت》
کای: کجا بودی عشقم داشتم دنبالت میگشتم
ا/ت: اولن من رو عشقم صدا نزن دومن من و تو دیگه باهم نیستیم
(ا/ت تو ذهنش)
دیدم یکی داره اعصبانی به من و کای نگاه میکنه《 جیمین رو میگه 》سعی کردم خودم رو عادی نشون بدم
جیمین ویو
نمیدونم چرا ولی وقتی اون پسره به اون دختره گفت عشقم اعصبانی شدم ولی دیدم دختره هی داشت پسره رو پست میزد من صبرم تموم شد و بلند شدم و از رستوران رفتم بیرون
ا/ت ویو
نمیدونم چرا ولی اون پسره که کراش بود از رستوران رفت بیرون هوففف خسته شدم غذای بقیه اون مشتری هارو بردم و رفتم پیش لینا
لینا :اوه دختر کجا بودی
ا/ت :هیچی بابا داشتم غذای مشتری هارو میدادم
لینا: آها خب نیم ساعت دیگه کارمون تموم میشه
ا/ت: هوفف خوبه
نیم ساعت بعد
جیمین ویو
اعصابم خورد شد و از رستوران زدم بیرون من چون یه مافیا بودم تصمیم گرفتم اون دختره رو بدزدم کنار رستوران جوری که دیده نشم وایستادم تا این که بعد از نیم ساعت دختره اومد بیرون بادیگارد. هامو فرستادم تا برن برام بیارنش
ا/ت ویو
دیدم چند تا بادیگارد اومدن سراغم و من رو سوار یه ون مشکی کردن ولی من برای این که خودم رو قوی نشون بدم هیچ کاری نکردم
این داستان ادامه دارد
قسمت های بعدی قراره خفن بشه
پس لایک کنید🥰🥰🥰
شرط دو تا لایک یکدونه کامنت خوب ❤🩷🖤
۷.۵k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.