ددی گربه 🐈
ددی گربه 🐈
پارت ۱۶
ا.ت:داری با کی چت می کنی که راه نمی افتی
شوگا از پنجره به کوکی که اون طرف خیابون وایستاده بود و بهشون نگاه میکرد ، نگاه کرد و جواب داد
یونگی:کسی نبود
که یهو ا.ت گوشی رو از یونگی گرفت یونگی بلا فاصله گوشی رو تودستش خاموش کرد . ا.ت که همه ی انگشتاش و میزد تا باز شه ولی باز نمیشد
یونگی اثر انگشت نداره
ا.ت:پس یعنی با یه شخص مهم داشتی حرف میزدی(کوت و عصبانی)
یونگی:صورتم و نزدیکش کردم )ببین کی داره حسودی میکنه
گوشی :یک پیام جدید
یونگی گوشی رو از دستش گرفت
کوک:حواست باشه
یونگی ازین فکر را نکن
ا.ت:باز دوباره باید منتظر بمونیم تا آقا راه بی افته
یونگی از ماشین پیاده شد و در سمت ا.ت رو باز کرد
یونگی:اگه ناراضی هستید راه باز جاده دراز دوست پسرتون هم اون طرف خیابونه اگه میبینیش
ا.ت:پس داشتی با اون حرف میزدی
یونگی :یعنی تو ندیدی از شیشه به اون طرف نگاه کردم
ا.ت:حالا بشین بریم دیگه
یونگی:فرصت خوبیه بهش جواب بدی حالا برو
ا.ت رو هل داد اون طرف که بره سرع در و بست رفت سوار ماشین شد و در قفل کرد ا.ت هم سریع رفت اما فایدا ای نداشت کوک هم از اون ژرف خیابون می خندید یونگی دست تکون داد که گفت برو ا.ت هم از مجبوری رفت سمت کوک
ا.ت:سلام کوک
کوک:کجا بودی که من ندیدمت
ا.ت:اون طرف خیابون
کوک:کاری داشتی
ا.ت:میتونی من و ببری
کوک:تو که با شوگا اومدی
ا.ت: داستانش مفصلع
کوک:نمی خواد توضیح بدی سوار شو
ا.ت:مرسی (کوک و بغل کرد)
کوک به یونگی ای که داشت از پشت ماشین میدید نگاه کرد و بهش👍نشون داد یونگی هم بهش🤌نشون داد و یونگی راه افتاد رفت
کوک:عام ا.ت بست نیس
ا.ت:چیزه ... بریم
سوار ماشین شدن تا چند دقیقه ای حرفی بینشون رد بدل نشد که کوک بحث و باز کرد
کوک:فکر کردی؟
ا.ت:چی .. عا ها..آره
کوک:خب
ا.ت:باشه
کوک:واقعا
ا.ت:آره
کوک:پس امشب خونه من مهمونی
ا.ت:چ...
(کوک زد بغل ا.ت رو ماچید 🌝✨ ا.ت هم همراهش شد🌝✨)
خونه کوک
رو تخت رفتن و .....🚶📿🕋🤲✨
ادامه دارد...
به خدا تغصیر من نیست دارم آهنگ crezy over you گوش میدم بعد یکی وسط آهنگ آ.ه آ.ه میکنه منم منحرف شدم خو😂📿
پارت ۱۶
ا.ت:داری با کی چت می کنی که راه نمی افتی
شوگا از پنجره به کوکی که اون طرف خیابون وایستاده بود و بهشون نگاه میکرد ، نگاه کرد و جواب داد
یونگی:کسی نبود
که یهو ا.ت گوشی رو از یونگی گرفت یونگی بلا فاصله گوشی رو تودستش خاموش کرد . ا.ت که همه ی انگشتاش و میزد تا باز شه ولی باز نمیشد
یونگی اثر انگشت نداره
ا.ت:پس یعنی با یه شخص مهم داشتی حرف میزدی(کوت و عصبانی)
یونگی:صورتم و نزدیکش کردم )ببین کی داره حسودی میکنه
گوشی :یک پیام جدید
یونگی گوشی رو از دستش گرفت
کوک:حواست باشه
یونگی ازین فکر را نکن
ا.ت:باز دوباره باید منتظر بمونیم تا آقا راه بی افته
یونگی از ماشین پیاده شد و در سمت ا.ت رو باز کرد
یونگی:اگه ناراضی هستید راه باز جاده دراز دوست پسرتون هم اون طرف خیابونه اگه میبینیش
ا.ت:پس داشتی با اون حرف میزدی
یونگی :یعنی تو ندیدی از شیشه به اون طرف نگاه کردم
ا.ت:حالا بشین بریم دیگه
یونگی:فرصت خوبیه بهش جواب بدی حالا برو
ا.ت رو هل داد اون طرف که بره سرع در و بست رفت سوار ماشین شد و در قفل کرد ا.ت هم سریع رفت اما فایدا ای نداشت کوک هم از اون ژرف خیابون می خندید یونگی دست تکون داد که گفت برو ا.ت هم از مجبوری رفت سمت کوک
ا.ت:سلام کوک
کوک:کجا بودی که من ندیدمت
ا.ت:اون طرف خیابون
کوک:کاری داشتی
ا.ت:میتونی من و ببری
کوک:تو که با شوگا اومدی
ا.ت: داستانش مفصلع
کوک:نمی خواد توضیح بدی سوار شو
ا.ت:مرسی (کوک و بغل کرد)
کوک به یونگی ای که داشت از پشت ماشین میدید نگاه کرد و بهش👍نشون داد یونگی هم بهش🤌نشون داد و یونگی راه افتاد رفت
کوک:عام ا.ت بست نیس
ا.ت:چیزه ... بریم
سوار ماشین شدن تا چند دقیقه ای حرفی بینشون رد بدل نشد که کوک بحث و باز کرد
کوک:فکر کردی؟
ا.ت:چی .. عا ها..آره
کوک:خب
ا.ت:باشه
کوک:واقعا
ا.ت:آره
کوک:پس امشب خونه من مهمونی
ا.ت:چ...
(کوک زد بغل ا.ت رو ماچید 🌝✨ ا.ت هم همراهش شد🌝✨)
خونه کوک
رو تخت رفتن و .....🚶📿🕋🤲✨
ادامه دارد...
به خدا تغصیر من نیست دارم آهنگ crezy over you گوش میدم بعد یکی وسط آهنگ آ.ه آ.ه میکنه منم منحرف شدم خو😂📿
۲.۱k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.