Pt 6
Pt 6
گیر افتادم
تا می خواستم برم اداره پلیس دستمو محکم گرفت
ا/ت:چ. چیکار میکنی باید بریم اداره پلی..
مرده:تو جایی نمیری ا/ت تا موقعی کع پیش من باشی
ا/ت:چ. چی
می خواستم داد بزنم کمکم کنن ولی صورتمو با یه چیز پوشوند و دهنمو محکم گرفت
ا/ت:ولم کن. تو کی هستی. ولم کننن
مرده:ساکت باش تکون نخور
انگار منو داره با خودش میبره توی یه ماشین باید هر جور کع شده فرار کنم... اما این کی هست نکنه جونگ کوکه!
فک کنم به مقصدش رسید.
منو از توی ماشین اوردن بیرون من کع داشتم زور میزدم تا فرار کنم اما اون منو محکم گرفته
منو به یه صندلی بست پارچه رو از صورتم برداشت
صورتشو دیدم
ا/ت:ت. تو کع جونگ کوک نیستی
مرده:اوه جونگ کوک جونگ کوک اون نمیتونه از شکارش درست مراقبت کنه
اومد نزدیک صورتم
مرده:اما من میتونم!
ا/ت:ت. تو کی هستی؟ چرا منو دزدیدی؟
مرده:اه بهت اسممو نگفتم نع میتونی تهیونگ صدام کنی
ا/ت:اسمتو تا حالا نشنیدم من کع تورو نمیشناسم چرا منو گرفتی چراا؟
تهیونگ:نگران نباش من مثل جونگ کوک نیستم من باهات بهتر رفتار میکنم جوری کع کیف کنی و هر روز توی بغلم باشی
ا/ت:چی واری چی میگی واس خودت من پیش تو؟
حتی فکرشم نکن من از دست اون یکیتون فرار کردم پس انجام دادن دوبارش برام مث اب خوردنه
تهیونگ:اوه اوه بچمون خیلی شجاس خب اگع می خوای تلاشتو بکن ولی بی فایدس!
تو هیچوقت نمیتونی فرار کنی گلم اما فقط اینو بهت بگم که تو باید از جونگ کوک دوری کنی!
ا/ت:چرا اینو میگی موقعی کع خودت هم می خوای منو بکشی
تهیونگ:میدونم میدونم اما من بهت یه مرگ خوب و اروم ولذت بخش میدم اما جونگ کوک اینطور نیست
ا/ت:پس شما هکارید کع همو میشناسید و دست به یکی کردین تا منو بدزدید ارع؟
تهیونگ:خب تا یه جاهایی درست گفتی اما اما منو جونگ کوک اصن با هم همکار نیستیم و تو خودت باعث این اتفاق ها سدی یادت نمیاد؟
ا/ت:من؟لابد میگی من بهتون گفتم منو بدزدید
تهیونگ:اینجوری نع تو از یه راه دیگع استفاده کردی تو با پای خودت توی دام جونگ کوک افتادی
میخوای بگی یادت نمیاد
ا/ت:م. من..
یاد اون روز افتادم کع ازش درخواست کردم دوست پسرم بشه
ا/ت:ا.. اما من نمیدونستم
تهیونگ:مثلا خیلیا اومدن بهت گفتن کع خطرنامع اما تو گوش نکردی اینا همش تقصیر خودته
ا/ت:م. مامان سوک هون بهم گفتن کع این مرد خطرناکه ا. اما من گوش ندادم
تهیونگ:خب تو کار ما رو اسون ترش کردی
ا/ت:شماها چرا منو می خواید؟؟
تهیونگ:م. من نمیتونم بهت بگم ولی اگع زنده موندی میتونی از مامان بابات بپرسی
ا/ت:م. مامان بابام
تهیونگ:خب دیگع بسه من باید برم تو هم از خودت پذیرایی کن خداحافظ
تنها شدم و داشتم گریه میکردم اما اینطور نمیشه باید فرار کنم.
چطوره؟
ممنون میشم اگه حمایت کنید🙂
گیر افتادم
تا می خواستم برم اداره پلیس دستمو محکم گرفت
ا/ت:چ. چیکار میکنی باید بریم اداره پلی..
مرده:تو جایی نمیری ا/ت تا موقعی کع پیش من باشی
ا/ت:چ. چی
می خواستم داد بزنم کمکم کنن ولی صورتمو با یه چیز پوشوند و دهنمو محکم گرفت
ا/ت:ولم کن. تو کی هستی. ولم کننن
مرده:ساکت باش تکون نخور
انگار منو داره با خودش میبره توی یه ماشین باید هر جور کع شده فرار کنم... اما این کی هست نکنه جونگ کوکه!
فک کنم به مقصدش رسید.
منو از توی ماشین اوردن بیرون من کع داشتم زور میزدم تا فرار کنم اما اون منو محکم گرفته
منو به یه صندلی بست پارچه رو از صورتم برداشت
صورتشو دیدم
ا/ت:ت. تو کع جونگ کوک نیستی
مرده:اوه جونگ کوک جونگ کوک اون نمیتونه از شکارش درست مراقبت کنه
اومد نزدیک صورتم
مرده:اما من میتونم!
ا/ت:ت. تو کی هستی؟ چرا منو دزدیدی؟
مرده:اه بهت اسممو نگفتم نع میتونی تهیونگ صدام کنی
ا/ت:اسمتو تا حالا نشنیدم من کع تورو نمیشناسم چرا منو گرفتی چراا؟
تهیونگ:نگران نباش من مثل جونگ کوک نیستم من باهات بهتر رفتار میکنم جوری کع کیف کنی و هر روز توی بغلم باشی
ا/ت:چی واری چی میگی واس خودت من پیش تو؟
حتی فکرشم نکن من از دست اون یکیتون فرار کردم پس انجام دادن دوبارش برام مث اب خوردنه
تهیونگ:اوه اوه بچمون خیلی شجاس خب اگع می خوای تلاشتو بکن ولی بی فایدس!
تو هیچوقت نمیتونی فرار کنی گلم اما فقط اینو بهت بگم که تو باید از جونگ کوک دوری کنی!
ا/ت:چرا اینو میگی موقعی کع خودت هم می خوای منو بکشی
تهیونگ:میدونم میدونم اما من بهت یه مرگ خوب و اروم ولذت بخش میدم اما جونگ کوک اینطور نیست
ا/ت:پس شما هکارید کع همو میشناسید و دست به یکی کردین تا منو بدزدید ارع؟
تهیونگ:خب تا یه جاهایی درست گفتی اما اما منو جونگ کوک اصن با هم همکار نیستیم و تو خودت باعث این اتفاق ها سدی یادت نمیاد؟
ا/ت:من؟لابد میگی من بهتون گفتم منو بدزدید
تهیونگ:اینجوری نع تو از یه راه دیگع استفاده کردی تو با پای خودت توی دام جونگ کوک افتادی
میخوای بگی یادت نمیاد
ا/ت:م. من..
یاد اون روز افتادم کع ازش درخواست کردم دوست پسرم بشه
ا/ت:ا.. اما من نمیدونستم
تهیونگ:مثلا خیلیا اومدن بهت گفتن کع خطرنامع اما تو گوش نکردی اینا همش تقصیر خودته
ا/ت:م. مامان سوک هون بهم گفتن کع این مرد خطرناکه ا. اما من گوش ندادم
تهیونگ:خب تو کار ما رو اسون ترش کردی
ا/ت:شماها چرا منو می خواید؟؟
تهیونگ:م. من نمیتونم بهت بگم ولی اگع زنده موندی میتونی از مامان بابات بپرسی
ا/ت:م. مامان بابام
تهیونگ:خب دیگع بسه من باید برم تو هم از خودت پذیرایی کن خداحافظ
تنها شدم و داشتم گریه میکردم اما اینطور نمیشه باید فرار کنم.
چطوره؟
ممنون میشم اگه حمایت کنید🙂
۷.۰k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.