وقتی ازش ضربه خوردی ❦پارت𝟔𝟐❦
از خواب بیدار شدم و دنبال یونگی گشتم....
رفتم دم در اتاق موسیقیش و در زدم
یونگی=بیا تو بیب.....در نزن لازم نیست
درو باز کردم و رفتم رو پاش نشستم
یونگی=خوب خوابیدی ؟
ا.ت=اهوم.....اینجا چیکار میکنی ؟
یونگی=موقع خواب یه چیزی اومد به ذهنم گفتم بیارمش رو کاغذ
ا.ت=اوووو.....خیلی خوبه
تو چشای جذابش زل زدم و لبخندی زدم که گفت
یونگی=بریم بیرون ؟
ا.ت=آره.....بریم
یونگی=تو برو آماده شو منم میام
ا.ت=باشه
لبخندی زدم و از رو پاهاش بلند شدم و رفتم دستشویی و بعد رفتم تو اتاق یکم میکاپ کردم و یه لباس خوشگل از تو کمد برداشتم و تنم کردم .
میخواستم موهامو ببندم که یونگی اومد تو اتاق و از پشت بغلم کرد و سرش رو گذاشت رو شونم .
یونگی=موهاتو نبند بیبی.......با موهای باز جذاب تری
ا.ت=باشه
کش رو گذاشتم رو میز و یونگی هم ازم جدا شد و رفت سمت کمد .
لباسشو درآورد که نگاهمو ناخداگاه کشیدم که یونگی خندید و منم مثل اسکلا انگار که اتفاقی نیافتاده از اتاق رفتم بیرون و از پله ها رفتم پایین و نشستم رو کاناپه که یونگی هم چند دقیقه بعد اومد .
موهاش رو با ژل داده بود بالا و چهرش کامل مشخص شده بود.......اون جذاب ترین مرد زندگی منه .
لبخندی زدم که یونگی گفت
یونگی=بریم بیبی
ا.ت=بریم
از خونه رفتیم بیرون و درو بستیم و سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت جایی که نمیدونستم کجاست .
یونگی=تو اتاق چرا یهو خجالت کشیدی ؟
ا.ت=........بهت عادت ندارم
یونگی=عادت میکنی
ا.ت=یااا دیگه به روم نیاری هاا
یونگی=باشه
با صدا لبخند زد و سرعتش رو بیشتر کرد
ا.ت=کجا میریم ؟
یونگی=اومم.....نمیدونم بریم یه جا خرید کنیم....خیلی وقته دلم میخواد باهات بیام خرید
ا.ت=باشه
لبخند دندون نمایی زدم و سرم رو به صندلی ماشین تکیه دادم .
ا.ت=.......ماه عسل کجا میریم ؟
یونگی=سوپرایزه
ا.ت=بگو دیگه
یونگی=نچ
ا.ت=نگو
به شوخی قهر کردم و به بیرون نگاه کردم .
ا.ت=چرا بریم خرید ؟ همه چی داریم
یونگی=عیبی نداره.....بازم میخریم
ا.ت=میخوای ولخرجی کنی ؟
یونگی=نه میخوام با عشق زندگیم برم خرید کلی چیز میز بخرم.....هوم ؟
ا.ت=من حریف تو نمیشم هرکاری میخوای بکن
یونگی خندید و..........
..........
از ماشین پیادم کرد و در ماشین رو قفل کرد .
دستمو تو دستش حلقه کردم و شروع کردیم به راه رفتن تو بازارچه .
ا.ت=اونجا خیلی نازه بیا اولین عکسمونو اونجا بگیریم
یونگی=باشه.......ژست بگیر
ژست گرفتیم و یونگی چند تا سلفی ازمون گرفت و بعد گوشیش رو گذاشت تو جیبش .
مغازه هارو نگاه میکردیم و به هم وسایلای کیوت رو نشون میدادیم .
یه ماگ ست گرفتیم و مشغول دیدن بقیه ی مغازه ها شدیم .
یونگی=باید یواش یواش بریم شام بخوریم
ا.ت=باشه.....بریم منم خسته شدم
لبخندی زد و برگشتیم سمت ماشین .
بعد یه ربع پیاده روی رسیدیم به ماشین و سوار شدیم .
یونگی=دوست داری شام جای خاصی بریم ؟
ا.ت=نه.......هرجا تو دوست داری بریم
یونگی=باشه.......بزن بریم
ا.ت=بزن بریم
.............
رفتم دم در اتاق موسیقیش و در زدم
یونگی=بیا تو بیب.....در نزن لازم نیست
درو باز کردم و رفتم رو پاش نشستم
یونگی=خوب خوابیدی ؟
ا.ت=اهوم.....اینجا چیکار میکنی ؟
یونگی=موقع خواب یه چیزی اومد به ذهنم گفتم بیارمش رو کاغذ
ا.ت=اوووو.....خیلی خوبه
تو چشای جذابش زل زدم و لبخندی زدم که گفت
یونگی=بریم بیرون ؟
ا.ت=آره.....بریم
یونگی=تو برو آماده شو منم میام
ا.ت=باشه
لبخندی زدم و از رو پاهاش بلند شدم و رفتم دستشویی و بعد رفتم تو اتاق یکم میکاپ کردم و یه لباس خوشگل از تو کمد برداشتم و تنم کردم .
میخواستم موهامو ببندم که یونگی اومد تو اتاق و از پشت بغلم کرد و سرش رو گذاشت رو شونم .
یونگی=موهاتو نبند بیبی.......با موهای باز جذاب تری
ا.ت=باشه
کش رو گذاشتم رو میز و یونگی هم ازم جدا شد و رفت سمت کمد .
لباسشو درآورد که نگاهمو ناخداگاه کشیدم که یونگی خندید و منم مثل اسکلا انگار که اتفاقی نیافتاده از اتاق رفتم بیرون و از پله ها رفتم پایین و نشستم رو کاناپه که یونگی هم چند دقیقه بعد اومد .
موهاش رو با ژل داده بود بالا و چهرش کامل مشخص شده بود.......اون جذاب ترین مرد زندگی منه .
لبخندی زدم که یونگی گفت
یونگی=بریم بیبی
ا.ت=بریم
از خونه رفتیم بیرون و درو بستیم و سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت جایی که نمیدونستم کجاست .
یونگی=تو اتاق چرا یهو خجالت کشیدی ؟
ا.ت=........بهت عادت ندارم
یونگی=عادت میکنی
ا.ت=یااا دیگه به روم نیاری هاا
یونگی=باشه
با صدا لبخند زد و سرعتش رو بیشتر کرد
ا.ت=کجا میریم ؟
یونگی=اومم.....نمیدونم بریم یه جا خرید کنیم....خیلی وقته دلم میخواد باهات بیام خرید
ا.ت=باشه
لبخند دندون نمایی زدم و سرم رو به صندلی ماشین تکیه دادم .
ا.ت=.......ماه عسل کجا میریم ؟
یونگی=سوپرایزه
ا.ت=بگو دیگه
یونگی=نچ
ا.ت=نگو
به شوخی قهر کردم و به بیرون نگاه کردم .
ا.ت=چرا بریم خرید ؟ همه چی داریم
یونگی=عیبی نداره.....بازم میخریم
ا.ت=میخوای ولخرجی کنی ؟
یونگی=نه میخوام با عشق زندگیم برم خرید کلی چیز میز بخرم.....هوم ؟
ا.ت=من حریف تو نمیشم هرکاری میخوای بکن
یونگی خندید و..........
..........
از ماشین پیادم کرد و در ماشین رو قفل کرد .
دستمو تو دستش حلقه کردم و شروع کردیم به راه رفتن تو بازارچه .
ا.ت=اونجا خیلی نازه بیا اولین عکسمونو اونجا بگیریم
یونگی=باشه.......ژست بگیر
ژست گرفتیم و یونگی چند تا سلفی ازمون گرفت و بعد گوشیش رو گذاشت تو جیبش .
مغازه هارو نگاه میکردیم و به هم وسایلای کیوت رو نشون میدادیم .
یه ماگ ست گرفتیم و مشغول دیدن بقیه ی مغازه ها شدیم .
یونگی=باید یواش یواش بریم شام بخوریم
ا.ت=باشه.....بریم منم خسته شدم
لبخندی زد و برگشتیم سمت ماشین .
بعد یه ربع پیاده روی رسیدیم به ماشین و سوار شدیم .
یونگی=دوست داری شام جای خاصی بریم ؟
ا.ت=نه.......هرجا تو دوست داری بریم
یونگی=باشه.......بزن بریم
ا.ت=بزن بریم
.............
۷۱.۷k
۲۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.