پارت یک《مثل گذشته》~♡
پارت یک《مثل گذشته》~♡
ویو ا.ت
صبح از خواب بیدار شدم ساعت یه ربع به
۷ بود قدیما برای مدرسه بیدار میشدم این دیگه برای من دیگه عادت شده
رفتم یه دوش ۲۰ دقیقه ای گرفتم اومدم لباس های لش و سیاهم رو پوشیدم و زدم بیرون
(ا.ت توی خونه جدا زندگی میکنه و وضع مالیش خیلیییی خوبه)
کوک ویو
صبح از خواب پاشدم رفتم یه دوش گرفتم و لباسای سیاهم رو پوشیدم و زدم بیرون(کوک شرایط ا.ت داره)
داشتم میرفتم یه یهو به یه دختر برخوردم
ا.ت توی ذهنش:
داشتم قدم برمیداشتم یهو یه مرد به من برخورد کرد
بدون معذرت خواهی گذاشت رفت منم برام مهم نبود و به سمت شرکت بابام رفتم
☆~☆~☆~
پایان پارت ۱
شرط :
۸لایک
۴کامنت
#بی_تی_اس #فیکشن#فیک_کوک#وانشات#اسمات#کوک
ویو ا.ت
صبح از خواب بیدار شدم ساعت یه ربع به
۷ بود قدیما برای مدرسه بیدار میشدم این دیگه برای من دیگه عادت شده
رفتم یه دوش ۲۰ دقیقه ای گرفتم اومدم لباس های لش و سیاهم رو پوشیدم و زدم بیرون
(ا.ت توی خونه جدا زندگی میکنه و وضع مالیش خیلیییی خوبه)
کوک ویو
صبح از خواب پاشدم رفتم یه دوش گرفتم و لباسای سیاهم رو پوشیدم و زدم بیرون(کوک شرایط ا.ت داره)
داشتم میرفتم یه یهو به یه دختر برخوردم
ا.ت توی ذهنش:
داشتم قدم برمیداشتم یهو یه مرد به من برخورد کرد
بدون معذرت خواهی گذاشت رفت منم برام مهم نبود و به سمت شرکت بابام رفتم
☆~☆~☆~
پایان پارت ۱
شرط :
۸لایک
۴کامنت
#بی_تی_اس #فیکشن#فیک_کوک#وانشات#اسمات#کوک
۳۷.۳k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.