تولد آلفا ♤°p¹⁰
تولد آلفا ♤° p¹⁰
ویو کیونگ
با سر درد زیاد بیدار شدم...یهو چه اتفاقی افتاد...روی مبل بودم...آخرین کلمه ای که شنیدم صدای تهیونگ بود که گفت: کوک...کوک...عزیزم چی شد...خوبی؟
فکر کنم دوباره حالش بد شد...دستم و روی ناحیه ی زخمم گذاشتم...چشب زخم زده بودن....رفتم بالا..
جیمین: کیونگ...حالت خوبه؟...درد داری؟
کیونگ: من حالم خوبه...کوک چطوره؟
کوک چشاش بسته بود...عرق کرده بود و آروم ناله میکرد
تهیونگ: حالش بد تر شده...باید بریم مطب...
(نزدیکی خوبه ی کیونگ و جیمین یه مطب برای کیونگ بود...خیلی با کیفیت ..خیلی بزرگ و خیلی هم با امکانات)
تهیونگ کوک رو براید استایل بغل کرد و رفتیم به سمت مطب...
به نگهبانی گفتم که یه تخت بیارن....کوک رو گذاشتیم و رفتیم داخل یکی از اتاق ها...به پذیرش گفتم که اتاق چکاب و آماده کنن....چند دقیقه گذشت و کوک و آماده کردیم و بردیمش برای چکاب....
تهیونگ: حالش چطوره؟ (نگران)
کیونگ: یکی از بچه ها لگد میزنه..ولی شدت لگد زیاده ،اگر زیاد لگد بزنه باعث میشه کیسه ی آب پاره شه و ....
جیمین: باعث زایمان زودرس شه و بچه ها ناقص به دنیا بیان!
تهیونگ: نه نه.....امکان نداره...نمیتونی کاری کنی؟
کیونگ: چرا که نه...این تخصص منه! جیمین بگو یه آرامبخش بیارن...
*دو ساعت بعد*
ویو تهیونگ
کیونگ یه آرامبخش به کوک زد و بعد از پنج دقیقه خوابش برد...الانم سرمش تموم شده..فکر کنم که دردش هم تموم شده
کوک: تهیونگ...میخوام برم خونه (صدای آروم و ضعیف)
تهیونگ: باشه عزیزم الان میریم...حالت بهتره؟ درد داری؟!!
کوک: نه درد ندارم...ولی نگران کیونگم..اون خیلی امروز خسته شد ...حالش خوبه؟
تهیونگ: آره خوبه...
کیونگ: خوب...کوک هم که بیداره..دردی چیزی داری؟چیزی دلت میخواد؟
کوک: نه...خوبم..فقط کی میریم خونه؟
کیونگ: الان میریم خونه...
ویو کیونگ
با سر درد زیاد بیدار شدم...یهو چه اتفاقی افتاد...روی مبل بودم...آخرین کلمه ای که شنیدم صدای تهیونگ بود که گفت: کوک...کوک...عزیزم چی شد...خوبی؟
فکر کنم دوباره حالش بد شد...دستم و روی ناحیه ی زخمم گذاشتم...چشب زخم زده بودن....رفتم بالا..
جیمین: کیونگ...حالت خوبه؟...درد داری؟
کیونگ: من حالم خوبه...کوک چطوره؟
کوک چشاش بسته بود...عرق کرده بود و آروم ناله میکرد
تهیونگ: حالش بد تر شده...باید بریم مطب...
(نزدیکی خوبه ی کیونگ و جیمین یه مطب برای کیونگ بود...خیلی با کیفیت ..خیلی بزرگ و خیلی هم با امکانات)
تهیونگ کوک رو براید استایل بغل کرد و رفتیم به سمت مطب...
به نگهبانی گفتم که یه تخت بیارن....کوک رو گذاشتیم و رفتیم داخل یکی از اتاق ها...به پذیرش گفتم که اتاق چکاب و آماده کنن....چند دقیقه گذشت و کوک و آماده کردیم و بردیمش برای چکاب....
تهیونگ: حالش چطوره؟ (نگران)
کیونگ: یکی از بچه ها لگد میزنه..ولی شدت لگد زیاده ،اگر زیاد لگد بزنه باعث میشه کیسه ی آب پاره شه و ....
جیمین: باعث زایمان زودرس شه و بچه ها ناقص به دنیا بیان!
تهیونگ: نه نه.....امکان نداره...نمیتونی کاری کنی؟
کیونگ: چرا که نه...این تخصص منه! جیمین بگو یه آرامبخش بیارن...
*دو ساعت بعد*
ویو تهیونگ
کیونگ یه آرامبخش به کوک زد و بعد از پنج دقیقه خوابش برد...الانم سرمش تموم شده..فکر کنم که دردش هم تموم شده
کوک: تهیونگ...میخوام برم خونه (صدای آروم و ضعیف)
تهیونگ: باشه عزیزم الان میریم...حالت بهتره؟ درد داری؟!!
کوک: نه درد ندارم...ولی نگران کیونگم..اون خیلی امروز خسته شد ...حالش خوبه؟
تهیونگ: آره خوبه...
کیونگ: خوب...کوک هم که بیداره..دردی چیزی داری؟چیزی دلت میخواد؟
کوک: نه...خوبم..فقط کی میریم خونه؟
کیونگ: الان میریم خونه...
۴.۱k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.