دوپارتی نامجون
پارت 2 (اخر)
ادامه...
اصلا عوض شده یعنی چی شده؟ اون فکر میکرد قضیه خیانته نه بچه دار شدن
نامجون:کاش نمیومدم کاش نمیومدی *از خونه زد بیرون با گریه
ا/ت:یعنی چی نامی؟ *گریه
دنبالش راه افتادی توی کوچه توی شب دنبالش راه می رفتی و صداش میکردی اما اون بی توجه بهت فقط راه می رفت.
ا/ت:اهععع نامجون وایسا ببینم منظورت چی بود؟ خوشحال نیستی اومدی پیشم؟ دیگه دوسم نداری؟ مگه من پرنسست نبودم؟ مگه زندگیت نبودم؟ چی شد؟ *بغض سگییی
نامجون:آره پرنسسم بودی.. دیگه نیستی*بغض
ا/ت:چرا؟*گریه
نامجون:تو یه عوضی خیانت کاری چطوری تونستی عشقمونو از یاد ببری و بری با یه آدم دیگه که حالا ازش بچه هم داشته باشی؟
ا/ت:باید برات توضیح بدم
نامجون:قصد ندارم بشنوم فقط برو منم میرم اصن بیا جدا شیم دیگه باید واقعی جدا شیم
ا/ت:یعنی طلاق؟
نامجون:درسته. وقتی دیگه نمی خوایم یه مرد زندگی دیگه پیدا کردی دلیلی ندارم برای ادامه دادن
ا/ت:ولی نامجون اونطوری که فکر میکنی نیست
نامجون:پس چجوریه؟
ا/ت:اون دختر...... بچمونه
نامجون:بچمون یا بچتون؟
ا/ت:بچمون
نامجون:واقعا نمیفهمم چی میگی
ا/ت:بیا بریم خونه ریز و درشت ماجرا رو بهت میگم
توی خونه قضیه رو واسش توضیح دادی
نامجون:... یع.. نی من با.. با.. ی اون ب... چم؟
ا/ت:اره
نامجون:*گریه
ا/ت:من حسم بهت ابدیه نامجونا هیچوقت قرار نیست فراموش کنم. اون روز من میخواستم بیام کمپانی پیشت و بهت بگم داریم سه نفره میشیم ولی...
بابتش عذر میخوام بابت همه چیز ببخشید
نامجون:اونی که باید بگه بابت همه چیز ببخشید منم.
خلاصه:
اونا با دختر کوچولوشون یه زندگی خوب و عالی رو داشتن و برای همیشه مال هم بودن.
همین🙂
✨🧚🏻♀️
ادامه...
اصلا عوض شده یعنی چی شده؟ اون فکر میکرد قضیه خیانته نه بچه دار شدن
نامجون:کاش نمیومدم کاش نمیومدی *از خونه زد بیرون با گریه
ا/ت:یعنی چی نامی؟ *گریه
دنبالش راه افتادی توی کوچه توی شب دنبالش راه می رفتی و صداش میکردی اما اون بی توجه بهت فقط راه می رفت.
ا/ت:اهععع نامجون وایسا ببینم منظورت چی بود؟ خوشحال نیستی اومدی پیشم؟ دیگه دوسم نداری؟ مگه من پرنسست نبودم؟ مگه زندگیت نبودم؟ چی شد؟ *بغض سگییی
نامجون:آره پرنسسم بودی.. دیگه نیستی*بغض
ا/ت:چرا؟*گریه
نامجون:تو یه عوضی خیانت کاری چطوری تونستی عشقمونو از یاد ببری و بری با یه آدم دیگه که حالا ازش بچه هم داشته باشی؟
ا/ت:باید برات توضیح بدم
نامجون:قصد ندارم بشنوم فقط برو منم میرم اصن بیا جدا شیم دیگه باید واقعی جدا شیم
ا/ت:یعنی طلاق؟
نامجون:درسته. وقتی دیگه نمی خوایم یه مرد زندگی دیگه پیدا کردی دلیلی ندارم برای ادامه دادن
ا/ت:ولی نامجون اونطوری که فکر میکنی نیست
نامجون:پس چجوریه؟
ا/ت:اون دختر...... بچمونه
نامجون:بچمون یا بچتون؟
ا/ت:بچمون
نامجون:واقعا نمیفهمم چی میگی
ا/ت:بیا بریم خونه ریز و درشت ماجرا رو بهت میگم
توی خونه قضیه رو واسش توضیح دادی
نامجون:... یع.. نی من با.. با.. ی اون ب... چم؟
ا/ت:اره
نامجون:*گریه
ا/ت:من حسم بهت ابدیه نامجونا هیچوقت قرار نیست فراموش کنم. اون روز من میخواستم بیام کمپانی پیشت و بهت بگم داریم سه نفره میشیم ولی...
بابتش عذر میخوام بابت همه چیز ببخشید
نامجون:اونی که باید بگه بابت همه چیز ببخشید منم.
خلاصه:
اونا با دختر کوچولوشون یه زندگی خوب و عالی رو داشتن و برای همیشه مال هم بودن.
همین🙂
✨🧚🏻♀️
۳۰۲
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.