پارت ۶ دوستان اگه تا الان و نظری داشتین بهم بگین
افتادم تو آب که ی کوسه اومد منو بین دهنش و دیوار گیر انداخت ( نکته دهنش بسته بود *) عکس بالا *
دستمو کشیدم رو سرش که وقتی شناختم منو گرفت و برد روی آب
باران : هوی وحشی آروم تر
ران : باران حالت خوبه
ریندو : سریع بیا بیرون تا کاریت نکرده
کار کن : آروم باشید اون کوسه رو باران بزرگ کرده
ساکورا عینک شنا رو پرت کرد سمت باران باران گرفتن و گذاشت رو چشمش و رفت زیر آب اون کوسه ه اومد جلوش و اونم ساف وایساد جلوش بعد باران تو آب دور کوسه چرخید و باهاش بازی کرد بعد از آب اومد بیرون و ی سطل پر از گوشت اوردن باران ی تیکه ی کامل دستتون گاو رو با دست کش گرفت
باران : هوی رفیق بیا به این تازه واردا نشون بدیم چقدر تو خفنی
اون استخوان رو با تمام قدرت پرد کرد بالا که کوسه پرید و اونو خورد بعد بقیه ی غذاست داد رفت لباساشو عوض کرد و اومد پیش ما
ران: تو دیونه ای
ریندو: ساف پریدی تو دهن ی کوسه
باران : اون اسمش پیته... پسر خوبیه فقط وقتی یکی رو بشناسه
کار کن : همین هفته ی پیش دست ی کار کن رو قط کرد
باران : با من که خوبه
از اون مکان اومدیم بیرون داشتیم پیاده می رفتیم که رسیدیم خونه ی باران ...باران رفت تو دید که سنجو ی گوشه نشسته سانزو هم ی گوشه
باران: تادایما
سانزو ، سنجو: اوکایری
سرمو به نشونه ی تاسف تکون دادم و همین خواستم برم بشینم یادم افتاد زکی باید برم گنگ به سنجو گفتم بلند شه باهام بیاد ... باید بریم لباسشم به ایتسو ( یکی از سر دسته های گنگ *) بگیم درست کنه سریع لباسامونو ورداشتیم و رفتیم بیرون
سنجو : چرا داداش سانزو نمیدونه تو توی ی گنگی
باران : چون اگه بدونه دیگه نمیزاره برم اونجا و بعد دوباره دعوامون میشه
سنجو: که اینطور
رسیدیم من لباسامو عوض کردم سنجو موند پیش ایتسو که اندازه های بدنشو بگیره من رفتم اتاق خودم که دیدم ساکورا هم اومد
باران : تو مگه خودت گنگ نداری همیشه اینجا پلاسی؟
ساکورا : ی چیز خنده دار قراره اتفاق بیوفته
رفتیم نشستیم که یکی از اعضای گنگم اومد گفت دو نفر از بونتن اومدن به دیدن من ... گفتم بیان تو اونا آمدن تو ...
ران # ریندو # سانزو #
دستمو کشیدم رو سرش که وقتی شناختم منو گرفت و برد روی آب
باران : هوی وحشی آروم تر
ران : باران حالت خوبه
ریندو : سریع بیا بیرون تا کاریت نکرده
کار کن : آروم باشید اون کوسه رو باران بزرگ کرده
ساکورا عینک شنا رو پرت کرد سمت باران باران گرفتن و گذاشت رو چشمش و رفت زیر آب اون کوسه ه اومد جلوش و اونم ساف وایساد جلوش بعد باران تو آب دور کوسه چرخید و باهاش بازی کرد بعد از آب اومد بیرون و ی سطل پر از گوشت اوردن باران ی تیکه ی کامل دستتون گاو رو با دست کش گرفت
باران : هوی رفیق بیا به این تازه واردا نشون بدیم چقدر تو خفنی
اون استخوان رو با تمام قدرت پرد کرد بالا که کوسه پرید و اونو خورد بعد بقیه ی غذاست داد رفت لباساشو عوض کرد و اومد پیش ما
ران: تو دیونه ای
ریندو: ساف پریدی تو دهن ی کوسه
باران : اون اسمش پیته... پسر خوبیه فقط وقتی یکی رو بشناسه
کار کن : همین هفته ی پیش دست ی کار کن رو قط کرد
باران : با من که خوبه
از اون مکان اومدیم بیرون داشتیم پیاده می رفتیم که رسیدیم خونه ی باران ...باران رفت تو دید که سنجو ی گوشه نشسته سانزو هم ی گوشه
باران: تادایما
سانزو ، سنجو: اوکایری
سرمو به نشونه ی تاسف تکون دادم و همین خواستم برم بشینم یادم افتاد زکی باید برم گنگ به سنجو گفتم بلند شه باهام بیاد ... باید بریم لباسشم به ایتسو ( یکی از سر دسته های گنگ *) بگیم درست کنه سریع لباسامونو ورداشتیم و رفتیم بیرون
سنجو : چرا داداش سانزو نمیدونه تو توی ی گنگی
باران : چون اگه بدونه دیگه نمیزاره برم اونجا و بعد دوباره دعوامون میشه
سنجو: که اینطور
رسیدیم من لباسامو عوض کردم سنجو موند پیش ایتسو که اندازه های بدنشو بگیره من رفتم اتاق خودم که دیدم ساکورا هم اومد
باران : تو مگه خودت گنگ نداری همیشه اینجا پلاسی؟
ساکورا : ی چیز خنده دار قراره اتفاق بیوفته
رفتیم نشستیم که یکی از اعضای گنگم اومد گفت دو نفر از بونتن اومدن به دیدن من ... گفتم بیان تو اونا آمدن تو ...
ران # ریندو # سانزو #
۴.۱k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.