Part 28
Part28
تهیونگ: خاللههههههه مامانننن بسه دیگه حالا ما یه کاری کردیم
م.ت وم.ا : در حال جرررر خوردنن
ات :یه نگا به ته کردم گفتم ولشون کن فایده نداره یه سری تکون داد
تهیونگ :بیا بریم پایین
ات :بریم
تهیونگ: صبحانمونو خوردیم بقیه رفتن بیرون
کار داشتن منو ات فقط موندیم
تهیونگ: ات شب میای بریم بیرون
ات :کجا
تهیونگ: شهربازی میخوام ببرمت
ات :چشمام برق زد واقعاااااا (ذوق زیاد )
تهیونگ: اره میای خنده
ات: ارهههههههه میام چرا نیام اصلا میدونی تو بهترینییی
تهیونگ :کیوت خر (آروم )
ات: هوراااا شهربازیییی وایسا ببینم تهیونگ برام پشمک هم می خری
تهیونگ: ارهههه برات همه چی میخرم (خنده)
ات :رفتم بغل تهیونگ رو پاش نشستم دستمو دور گردنش حلقه کردم گفتم
ات: میدونستی تو خیلیییییی خوبییی
تهیونگ: بله میدونستم خانم کیم
ات : خانم کیم ؟؟
تهیونگ: خاللههههههه مامانننن بسه دیگه حالا ما یه کاری کردیم
م.ت وم.ا : در حال جرررر خوردنن
ات :یه نگا به ته کردم گفتم ولشون کن فایده نداره یه سری تکون داد
تهیونگ :بیا بریم پایین
ات :بریم
تهیونگ: صبحانمونو خوردیم بقیه رفتن بیرون
کار داشتن منو ات فقط موندیم
تهیونگ: ات شب میای بریم بیرون
ات :کجا
تهیونگ: شهربازی میخوام ببرمت
ات :چشمام برق زد واقعاااااا (ذوق زیاد )
تهیونگ: اره میای خنده
ات: ارهههههههه میام چرا نیام اصلا میدونی تو بهترینییی
تهیونگ :کیوت خر (آروم )
ات: هوراااا شهربازیییی وایسا ببینم تهیونگ برام پشمک هم می خری
تهیونگ: ارهههه برات همه چی میخرم (خنده)
ات :رفتم بغل تهیونگ رو پاش نشستم دستمو دور گردنش حلقه کردم گفتم
ات: میدونستی تو خیلیییییی خوبییی
تهیونگ: بله میدونستم خانم کیم
ات : خانم کیم ؟؟
۱۴.۳k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.