فیک جونگکوک: انتقام عشق
فیکجونگکوک: انتقام عشق
part²⁷
'تلفن پسر زنگخورد، بعد از پایان مکالمه پسر رو به دختر کرد'
_یه کاری برام پیش اُمد باید برم بیا این کارتم اگه چیزی خواستی بخر
+کارتتو نمیخوام، چیزی هم نیاز ندارم اکه جیزی خواستم میخرم
_باش هرجور راحتی
_فقط؛ ازدواج امشبو که یادت نرفته
+نه یادم هست
_خوبه، من رفتم
+مراقب خودت باش
_چی؟
+گفتم مراقب خودت باش
_آهان باشه
'پسر از حرف دختر تعجب کرد'
'انتظار این حرف رو از دختر نداشت'
'دختر تنهای در پاساژ قدم میزد و به مغازه ها نگاه میکرد'
'بعد از نیم ساعت از پاساژ بیرون اُمد و به سمت کافهای رفت و در آن نشست'
'قهوهای سفارش داد و در حال نوشیدن آن بود'
'ساعت ها گذشت و دختر همچنان در کافه درحال نوشیدن قهوه بود'
'دختر در حال نوشیدن قهوه بود که گوشیش زنگ خورد'
'جونگکوک بود، جواب داد'
*مکالمهای چهمین و جونگکوک
_کجایی؟
+تویکافیه نشستم
_آدرسش رو برام بفرست میام دنبالت میبرمت آرایشگاه
+نمیخواد خودتو خسته کنی آدرسش رو بگو خودم میرم
_باش
+فعلا
*پایان مکالمه
'دختر به آدرسی که جونگکوک فرستاده بود رفت'
'وارد شد و بعد از ساعت ها کار دختر تموم شد'
'دختر زیبا شده بود'
'زیباتر از هر چیزی'
'آرایشگران در آنها بهش حکم پرنسس رو داده بودن'
'زیبایی دختر فراتر از پرنسس قصهها بود'
'دختر دلش میخواست این لباس رو برای کسی که عاشقشه بپوشه نه اجباری'
'اجباری هم نمیشد بهش گفت، این با خواست دختر بود'
'دختر روی مبل نشست که گوشیش زنگ خورد'
*مکالمهای چهمین و جونگکوک
_کارت تموم شد؟
+اره تمومه
_خب بیا بیرون منتظرتم
+باش الان میام
*پایان مکالمه
'دختر دَم لباسش رو گرفت و به بیرون رفت'
'پسر با کتشلواری زیبا تیکه به ماشینی منتظر دختر بود'
'پسر وقتی چشمش به دختر روبهرویش خورد خشکش زد و فقط به پرنسسی که از پله ها پایین میآمد نگاه میکرد'
'هرکی آنها را میدید به گوشهای از ذهنش خطور نمیکرد که این دو از یکدیگر تنفر دارند'
'آن دو مثل دو مرغعشقی بودن که بعد از سالها از قفس آزاد شدن و به هم رسیدن'
'آن دو به قدری زیبا بودن به قدری به هم نگاه میکردن که هرکی آنها را میدید میخواست عاشق شود'
'حیف، حیف که عاشق هم نیستند، اگر عاشق هم بودن بهترین زوج میشدن'
'هرکی به نگاهشان به یکدیگر نگاه میکرد فکر میکرد از عشق است، اگر عاشق هم بودن بهم چجوری نگاه میکردن'
'دختر از پله ها پایین آمد و روبهروی پسر ایستاد'
'دختر با تعجب به پسر نگاه میکرد'
'پسر هم به زیبایی دختر'
+چرا اونجوری نگام میکنی؟
_....
'دختر تعجبکرده بود و دستش را جلوی صورتش پس تکان داد'
_چیه؟
+چرا اونجوری نگام میکردی؟
_هیچی بیا بریم فقط
+باش
part²⁷
'تلفن پسر زنگخورد، بعد از پایان مکالمه پسر رو به دختر کرد'
_یه کاری برام پیش اُمد باید برم بیا این کارتم اگه چیزی خواستی بخر
+کارتتو نمیخوام، چیزی هم نیاز ندارم اکه جیزی خواستم میخرم
_باش هرجور راحتی
_فقط؛ ازدواج امشبو که یادت نرفته
+نه یادم هست
_خوبه، من رفتم
+مراقب خودت باش
_چی؟
+گفتم مراقب خودت باش
_آهان باشه
'پسر از حرف دختر تعجب کرد'
'انتظار این حرف رو از دختر نداشت'
'دختر تنهای در پاساژ قدم میزد و به مغازه ها نگاه میکرد'
'بعد از نیم ساعت از پاساژ بیرون اُمد و به سمت کافهای رفت و در آن نشست'
'قهوهای سفارش داد و در حال نوشیدن آن بود'
'ساعت ها گذشت و دختر همچنان در کافه درحال نوشیدن قهوه بود'
'دختر در حال نوشیدن قهوه بود که گوشیش زنگ خورد'
'جونگکوک بود، جواب داد'
*مکالمهای چهمین و جونگکوک
_کجایی؟
+تویکافیه نشستم
_آدرسش رو برام بفرست میام دنبالت میبرمت آرایشگاه
+نمیخواد خودتو خسته کنی آدرسش رو بگو خودم میرم
_باش
+فعلا
*پایان مکالمه
'دختر به آدرسی که جونگکوک فرستاده بود رفت'
'وارد شد و بعد از ساعت ها کار دختر تموم شد'
'دختر زیبا شده بود'
'زیباتر از هر چیزی'
'آرایشگران در آنها بهش حکم پرنسس رو داده بودن'
'زیبایی دختر فراتر از پرنسس قصهها بود'
'دختر دلش میخواست این لباس رو برای کسی که عاشقشه بپوشه نه اجباری'
'اجباری هم نمیشد بهش گفت، این با خواست دختر بود'
'دختر روی مبل نشست که گوشیش زنگ خورد'
*مکالمهای چهمین و جونگکوک
_کارت تموم شد؟
+اره تمومه
_خب بیا بیرون منتظرتم
+باش الان میام
*پایان مکالمه
'دختر دَم لباسش رو گرفت و به بیرون رفت'
'پسر با کتشلواری زیبا تیکه به ماشینی منتظر دختر بود'
'پسر وقتی چشمش به دختر روبهرویش خورد خشکش زد و فقط به پرنسسی که از پله ها پایین میآمد نگاه میکرد'
'هرکی آنها را میدید به گوشهای از ذهنش خطور نمیکرد که این دو از یکدیگر تنفر دارند'
'آن دو مثل دو مرغعشقی بودن که بعد از سالها از قفس آزاد شدن و به هم رسیدن'
'آن دو به قدری زیبا بودن به قدری به هم نگاه میکردن که هرکی آنها را میدید میخواست عاشق شود'
'حیف، حیف که عاشق هم نیستند، اگر عاشق هم بودن بهترین زوج میشدن'
'هرکی به نگاهشان به یکدیگر نگاه میکرد فکر میکرد از عشق است، اگر عاشق هم بودن بهم چجوری نگاه میکردن'
'دختر از پله ها پایین آمد و روبهروی پسر ایستاد'
'دختر با تعجب به پسر نگاه میکرد'
'پسر هم به زیبایی دختر'
+چرا اونجوری نگام میکنی؟
_....
'دختر تعجبکرده بود و دستش را جلوی صورتش پس تکان داد'
_چیه؟
+چرا اونجوری نگام میکردی؟
_هیچی بیا بریم فقط
+باش
۵.۴k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.