طلوعی پس از خورشید part: 14
طلوعی پس از خورشید
part: 14
بعد چند دقیقه برگشتم سوار ماشین شدم
یه ایده ای ب ذهنم رسید رفتم پیش بنگ چان
رسیدم پیش بنگ چان و وارد خونه شدم
جونگکوک: چان ازت کمک می خوام
بنگ چان:چه کمکی می دونی ک درخواست زیادی بخوای بها داره ع
جونگکوک: اشکال ندارع فقط می تونی؟
بنگ چان: چه درخواستی
جونگکوک: ا/ت رو زنده کن
بنگ چان: واوو می دونی ک خیلی سنگین می شه بهاش
جونگکوک: برام مهم نیست فقط زنده شه
بنگ چان: باشه ولی کوک حتا اگه دیگه خوناشام نباشی؟
چند دقیقه سکوت کردن*
جونگکوک: عب ندره فقط می خوام باشه
بنگ چان: قبول
برگشتن به خونه*
با کردن چشام*
از رو تخت بلند شدم و رفتم یه دوش گرفتم وقتی اومدم ی عالمه گل های مشکی و ابی قرمز رز داخل گلدون بود
نزدیک گلدون شدم خم شدم بوش کردم ک یه هو یکی از پشت بغلم کرد
برگشتم ک دیدم ا/ت ع محکم بغلش کردم
جونگکوک: دلم خیلی برات تنگ شده بود کجا بودی
ا/ت:نمی دونم جونگکوک اتاقت با تهیونگ عوض کردی یادمه اینجا قبلا اتاق ته بود
از ا/ت دور شدم
جونگکوک: تو اون ا/ت ی ک من می شناسمش نیستی تو تو نکنه
ا/ت: جی کی خوبی مگه چندتا ا/ت جز من هستش
فکر کوک: نه این اون ات ی ک عاشقش ام نیست اون هیچ وقت اسمو نمی گفت جی کی فقط ی ا/ت اونو می دونس
لبخندی زدم
جونگکوک: راستش تهیونگ از اینجا رفته
ا/ت: اها
جونگکوک: ا/ت خدت همه چی اینجا رو می دونی دیگه راحت باش من ی کاری دارم باید برم
ا/ت: باشه
سوار ماشین شدم و ب سمت خونه چان رفتم
ولی همه وسایل ها جمع شدع بود هیچکس داخل نبود
جونگکوک: تف ب این شانس
همه جا رو گشتم کل جنگل و خونه کلبه ای ا/ت ی هو موبایلم زنگ خورد شماره ته بود جواب دادمش
جونگکوک: بله
تهیونگ: کوک می شه ی دقیقه بیای اینجا
گوشی رو قطع کردم و ب سمت خونه ته رفتم
تا در و باز کردم......
ادامه دارد........
part: 14
بعد چند دقیقه برگشتم سوار ماشین شدم
یه ایده ای ب ذهنم رسید رفتم پیش بنگ چان
رسیدم پیش بنگ چان و وارد خونه شدم
جونگکوک: چان ازت کمک می خوام
بنگ چان:چه کمکی می دونی ک درخواست زیادی بخوای بها داره ع
جونگکوک: اشکال ندارع فقط می تونی؟
بنگ چان: چه درخواستی
جونگکوک: ا/ت رو زنده کن
بنگ چان: واوو می دونی ک خیلی سنگین می شه بهاش
جونگکوک: برام مهم نیست فقط زنده شه
بنگ چان: باشه ولی کوک حتا اگه دیگه خوناشام نباشی؟
چند دقیقه سکوت کردن*
جونگکوک: عب ندره فقط می خوام باشه
بنگ چان: قبول
برگشتن به خونه*
با کردن چشام*
از رو تخت بلند شدم و رفتم یه دوش گرفتم وقتی اومدم ی عالمه گل های مشکی و ابی قرمز رز داخل گلدون بود
نزدیک گلدون شدم خم شدم بوش کردم ک یه هو یکی از پشت بغلم کرد
برگشتم ک دیدم ا/ت ع محکم بغلش کردم
جونگکوک: دلم خیلی برات تنگ شده بود کجا بودی
ا/ت:نمی دونم جونگکوک اتاقت با تهیونگ عوض کردی یادمه اینجا قبلا اتاق ته بود
از ا/ت دور شدم
جونگکوک: تو اون ا/ت ی ک من می شناسمش نیستی تو تو نکنه
ا/ت: جی کی خوبی مگه چندتا ا/ت جز من هستش
فکر کوک: نه این اون ات ی ک عاشقش ام نیست اون هیچ وقت اسمو نمی گفت جی کی فقط ی ا/ت اونو می دونس
لبخندی زدم
جونگکوک: راستش تهیونگ از اینجا رفته
ا/ت: اها
جونگکوک: ا/ت خدت همه چی اینجا رو می دونی دیگه راحت باش من ی کاری دارم باید برم
ا/ت: باشه
سوار ماشین شدم و ب سمت خونه چان رفتم
ولی همه وسایل ها جمع شدع بود هیچکس داخل نبود
جونگکوک: تف ب این شانس
همه جا رو گشتم کل جنگل و خونه کلبه ای ا/ت ی هو موبایلم زنگ خورد شماره ته بود جواب دادمش
جونگکوک: بله
تهیونگ: کوک می شه ی دقیقه بیای اینجا
گوشی رو قطع کردم و ب سمت خونه ته رفتم
تا در و باز کردم......
ادامه دارد........
۲۵.۲k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.