رمان زندگی با بی تی اس 💕
#زندگی_با_بی_تی_اس
#part2
"ویو ات"
تو اتاق نشسته بودم و داشتم با سون هی جرعت حقیقت بازی میکردیم
سون هی:خب ...جرعت یا حقیقت؟
ات:هه...جرعت
سون هی:هه جرعت؟خب الان یک چیزی میگم که دیگه نگی هه جرعت
ات:بگو
سون هی:کوک توی اشپزخونه نشسته نه؟
ات:خب؟
سون هی: برو جلوش شیرموزاش رو وردار و بخور!
ات:هنننن؟؟میدونی که میکشتم!
سون هی:به من چه!تو یهویی گفتی هه جرعت😂
ات:خیله خب ولی همش تقصیره توعههههه
سون هی:پاشو برو ات...
ات:خیله خب بابا رفتم
"اشپزخونه"
ات:اهم...اهم چطوری جونگ کوکی؟
کوک:خوبم!
"ات رفت از توی یخچال شیرموز ورداشت و نشست جلوی جونگ کوک خورد"
کوک:خوشمزه است؟
ات:اره خیلییییی
کوک:که خوشمزه است اره؟
دایون:اهومممم
"کوک رفت دنبال دایون"
ات:گوه خوردمممم...جرعت حقیقت بوددددددد
کوک:جرعت حقیقت بود؟نشسته شیرموزای منو خورده بعد میگه جرعت حقیت بود
نامجون:چتونه باز!بشینین دیگه اههه...باز چیکار کردی ات؟
ات:هیچی بابا یکی از شیرموزا شو خوردم...
نامجون:شیرموز؟؟؟حقشه بگیر بکشش
ات:چییییی؟مثلا لیدر هااااا
نامجون:چه ربطی داره خو؟
"برای پارت دوم خوبه؟یا دیگه ادامه ندم؟"
#part2
"ویو ات"
تو اتاق نشسته بودم و داشتم با سون هی جرعت حقیقت بازی میکردیم
سون هی:خب ...جرعت یا حقیقت؟
ات:هه...جرعت
سون هی:هه جرعت؟خب الان یک چیزی میگم که دیگه نگی هه جرعت
ات:بگو
سون هی:کوک توی اشپزخونه نشسته نه؟
ات:خب؟
سون هی: برو جلوش شیرموزاش رو وردار و بخور!
ات:هنننن؟؟میدونی که میکشتم!
سون هی:به من چه!تو یهویی گفتی هه جرعت😂
ات:خیله خب ولی همش تقصیره توعههههه
سون هی:پاشو برو ات...
ات:خیله خب بابا رفتم
"اشپزخونه"
ات:اهم...اهم چطوری جونگ کوکی؟
کوک:خوبم!
"ات رفت از توی یخچال شیرموز ورداشت و نشست جلوی جونگ کوک خورد"
کوک:خوشمزه است؟
ات:اره خیلییییی
کوک:که خوشمزه است اره؟
دایون:اهومممم
"کوک رفت دنبال دایون"
ات:گوه خوردمممم...جرعت حقیقت بوددددددد
کوک:جرعت حقیقت بود؟نشسته شیرموزای منو خورده بعد میگه جرعت حقیت بود
نامجون:چتونه باز!بشینین دیگه اههه...باز چیکار کردی ات؟
ات:هیچی بابا یکی از شیرموزا شو خوردم...
نامجون:شیرموز؟؟؟حقشه بگیر بکشش
ات:چییییی؟مثلا لیدر هااااا
نامجون:چه ربطی داره خو؟
"برای پارت دوم خوبه؟یا دیگه ادامه ندم؟"
۹.۵k
۳۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.