اونی چان2/پارت 2
پارت 2
از زبون راوی
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
ایمیکو روی صندلی نشست و دفتر خاطراتش رو دراورد و شروع به نوشتن کرد.
^این هفته خیلی عجیب بود.انگارکه...انگار که چویا تکلیفش با خودش معلوم نبود.بزار کامل برات توضیح بدم.
شنبه:بعد تمرین منو برد یه کافه و اونجا عصرونه خوردیم
یکشنبه:ازش خواستم شمارشو بده تا اگ کار داشتم بهش زنگ بزنم با بداخلاقی گفت نمیدم
دوشنبه:اومد ازم شمارمو گرفت( ͡ಠ ʖ̯ ͡ಠ)
سه شنبه:کل تمرین داشت سرم داد میکشید
چهارشنبه:یهو خوش اخلاق شد و سوتی هامو به روش نمیوورد.
خلاصه!خیلی عجیب و غریب بود.البته برای من اهمیتی نداره چون فقط میخوام اون عوضی رو بکشم و بعدش خودمو از ساختمون پرت کنم پایین.اخه این زندگی چه ارزشی داره.زندگی ای که ادما ولت میکنن زیر قولشون میزنم و فراموشت میکنند.
خب خیلی دپ شدم!الان که اینارو نوشتم حالم بهتر شد مطمعنم هیچ وقت نمیتونم ببخشمش.هیچ وقت.
--------------------------------------------------------------------------------------------------
موری:تورو انتقال دادم به زیردست اکوتاگاوا
+هن؟؟؟؟؟؟
موری:چویا گفت جابه جات کنیم.یه نفر دیگه اومده اون رفته زیردست چویا
+چو..چویا گفت؟
موری:اره.الانم برو سالن A اکوتاگاوا منتظرته
باورم نمیشد!چویا منو رد کرده بود!!منو مثل اشغال انداخته بود دور!اهی کشیدم و ز اتاق موری سان خارج شدم.خیلی اکوتاگاوا رو ندیدم ولی شایعه ها بهش میگن هیولای سرخ.نمیدونستم چه جهنمی جلومه
از زبون راوی
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
ایمیکو روی صندلی نشست و دفتر خاطراتش رو دراورد و شروع به نوشتن کرد.
^این هفته خیلی عجیب بود.انگارکه...انگار که چویا تکلیفش با خودش معلوم نبود.بزار کامل برات توضیح بدم.
شنبه:بعد تمرین منو برد یه کافه و اونجا عصرونه خوردیم
یکشنبه:ازش خواستم شمارشو بده تا اگ کار داشتم بهش زنگ بزنم با بداخلاقی گفت نمیدم
دوشنبه:اومد ازم شمارمو گرفت( ͡ಠ ʖ̯ ͡ಠ)
سه شنبه:کل تمرین داشت سرم داد میکشید
چهارشنبه:یهو خوش اخلاق شد و سوتی هامو به روش نمیوورد.
خلاصه!خیلی عجیب و غریب بود.البته برای من اهمیتی نداره چون فقط میخوام اون عوضی رو بکشم و بعدش خودمو از ساختمون پرت کنم پایین.اخه این زندگی چه ارزشی داره.زندگی ای که ادما ولت میکنن زیر قولشون میزنم و فراموشت میکنند.
خب خیلی دپ شدم!الان که اینارو نوشتم حالم بهتر شد مطمعنم هیچ وقت نمیتونم ببخشمش.هیچ وقت.
--------------------------------------------------------------------------------------------------
موری:تورو انتقال دادم به زیردست اکوتاگاوا
+هن؟؟؟؟؟؟
موری:چویا گفت جابه جات کنیم.یه نفر دیگه اومده اون رفته زیردست چویا
+چو..چویا گفت؟
موری:اره.الانم برو سالن A اکوتاگاوا منتظرته
باورم نمیشد!چویا منو رد کرده بود!!منو مثل اشغال انداخته بود دور!اهی کشیدم و ز اتاق موری سان خارج شدم.خیلی اکوتاگاوا رو ندیدم ولی شایعه ها بهش میگن هیولای سرخ.نمیدونستم چه جهنمی جلومه
۱.۹k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.