فیک کوک ( اعتماد)پارت۶۹
از زبان ا/ت
سره رو شویی داشتم دستام رو میشستم با یادآوری اینکه امروز چقدر خوب بود لبخند اومد روی لبام همین که سرم رو آوردم بالا تا توی آینه نگاه کنم یه زن تمام سیاه پوش رو تو آینه دیدم فوراً برگشتم سمتش پس اشتباه نمیکردم
توهم نبوده ولی چطوری!!!!!
از موهای بلنده دم اسبیش فهمیدم زنه
به روشویی تکیه دادم و گفتم : تو..تو کی هستی؟
ماسکش رو درآورد و با صدای نسبتاً کلفتی که داشت گفت : من از طرف مادرت اومدم یه چیزی بهت بدم
با تعجب گفتم : مامانم..مامان من ؟
با خونسردی کامل گفت : مگه کیم مورا مادره تو نیست ؟
سرم رو با لرز تکون دادم که یه چیزی از کیفش درآورد یه هارد بود به هارد نگاه کردم بعد به زنه روبه روم که گفت : هرچی توی این هارد هست مربوط به مرگ پدرت و کارای جئون جونگ کوک میشه
گفتم : مگه جونگ کوک...
نزاشت ادامه بدم و گفت : کسی که داری باهاش زندگی میکنی خیلی خطرناکه شاید وقتی کارش با تو هم تموم شد به شکل فَجیهی دستوره قتلت رو صادر کنه حالا هم اینو بگیر و توی تنهایی نگاش کن بعدش خودت میتونی تصمیم بگیری
با لرز هارد رو ازش گرفتم و گذاشتم تو جیبم و زن از پنجره پرید بیرون
قلبم از ترس داشت وایمیستاد تو آینه به خودم نگاه کردم رنگ و روم پریده بود اسپری رو درآوردم و چندبار زدمش تا یکم به خودم بیام
منظورش از این حرفا چی بود.. یعنی چی آدم خطرناک
دره سرویس بهداشتی باز شد و جونگ کوک ظاهر شد گفت : خوبی ؟ چیزی شده ؟
موهام رو دادم پشت و با لبخنده مصنوعی گفتم : نه...نه چیزی نشده رفتم تا از در خارج بشم که بازوم رو گرفت و گفت : چرا رنگت پریده ؟ چیزی شده ؟ به من بگو
دوباره از همون لبخند های مصنوعی زدم و گفتم : نه همه چیز خوبه فقط خستم
بغلم کرد و گفت : باشه پس میریم خونه
همون طور که تو بغلش بودم سرم رو به معنی باشه تکون دادم
سره رو شویی داشتم دستام رو میشستم با یادآوری اینکه امروز چقدر خوب بود لبخند اومد روی لبام همین که سرم رو آوردم بالا تا توی آینه نگاه کنم یه زن تمام سیاه پوش رو تو آینه دیدم فوراً برگشتم سمتش پس اشتباه نمیکردم
توهم نبوده ولی چطوری!!!!!
از موهای بلنده دم اسبیش فهمیدم زنه
به روشویی تکیه دادم و گفتم : تو..تو کی هستی؟
ماسکش رو درآورد و با صدای نسبتاً کلفتی که داشت گفت : من از طرف مادرت اومدم یه چیزی بهت بدم
با تعجب گفتم : مامانم..مامان من ؟
با خونسردی کامل گفت : مگه کیم مورا مادره تو نیست ؟
سرم رو با لرز تکون دادم که یه چیزی از کیفش درآورد یه هارد بود به هارد نگاه کردم بعد به زنه روبه روم که گفت : هرچی توی این هارد هست مربوط به مرگ پدرت و کارای جئون جونگ کوک میشه
گفتم : مگه جونگ کوک...
نزاشت ادامه بدم و گفت : کسی که داری باهاش زندگی میکنی خیلی خطرناکه شاید وقتی کارش با تو هم تموم شد به شکل فَجیهی دستوره قتلت رو صادر کنه حالا هم اینو بگیر و توی تنهایی نگاش کن بعدش خودت میتونی تصمیم بگیری
با لرز هارد رو ازش گرفتم و گذاشتم تو جیبم و زن از پنجره پرید بیرون
قلبم از ترس داشت وایمیستاد تو آینه به خودم نگاه کردم رنگ و روم پریده بود اسپری رو درآوردم و چندبار زدمش تا یکم به خودم بیام
منظورش از این حرفا چی بود.. یعنی چی آدم خطرناک
دره سرویس بهداشتی باز شد و جونگ کوک ظاهر شد گفت : خوبی ؟ چیزی شده ؟
موهام رو دادم پشت و با لبخنده مصنوعی گفتم : نه...نه چیزی نشده رفتم تا از در خارج بشم که بازوم رو گرفت و گفت : چرا رنگت پریده ؟ چیزی شده ؟ به من بگو
دوباره از همون لبخند های مصنوعی زدم و گفتم : نه همه چیز خوبه فقط خستم
بغلم کرد و گفت : باشه پس میریم خونه
همون طور که تو بغلش بودم سرم رو به معنی باشه تکون دادم
۲۰۰.۶k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.