گروگان عشق
پارت ۴۲
.
.
.
+بعد از ۵ مین رفتیم داخل ماشین تا رفتیم سوار شدیم تهیونگ داد زد بچم سالمههه ذوق ترسیدم گفتم یاا چته ترسیدم گفت اخیش راحت شدم گفتم دیوونه شدی گفت اونجا انقدر ذوق کردم فشارم افتاد اییی خندیدیم گفتم حالا راحت شدی گفت اره بریم یه چیزی بخوریم گفتم اوهوم گفت خب. خب خانمم چیزی هوس نکردی گفتم امم نه گفت یعنی هیچی گفتم نچ گفت شکلاتی چیزی گفتم خب بریم یه قهوه بخوریم گفت چشممم
شب
+توی اتاق بودم و روی تخت دراز کشیده بودم و سرم توی گوشیم بود تهیونگ هم با کوک بیرون بودن در زدن گفتم بیا تو اومد داخل جنا و بارب بودن به تاجی تخت تکیه دادم و گوشی رو گذاشتم روی تخت گفتم بیاین بشینین نشستن جنا گفت خب مامان خانم چه خبر گفتم هیچی گفتم هوس نکردی گفتم نچ بارب گفت ای بابا من وقتی حامله بودم همش هوس میکردم لبخند جنا گفت نههه.. یادته یه بار هوس کرده بودی خونه رو گذاشته بودی روی سرت خندیدیم گفتم خب چی شده جنا گفت اهه هرچی به کوک زنگ میزنم جواب نمیده میشه تو به تهیونگ زنگ بزنی گفتم خب باشه گوشیمو برداشتم زنگ زدم تهیونگ بعد چند ثانیه جواب داد
مکالمه
-سلام عزیزم
+سلام
-چی شده
+امم تهیونگ جونگ کوک پیشته
-نه رفته فروشگاه منم داخل ماشینم. برای چی
+گوشیش تویه ماشینه
-اره. یه چند باری هم زنگ خورده
+ندیدی کی بوده
-نچ
+اها خب باشه
-چیزی شده
+نه جنا چند بار به جونگ کوک زنگ زده جواب نداده نگران شده
-اها باشه
+کی میاین
-برای چی. چیزی میخوای
+نه.همینجوری پرسیدم
-یه ۲۰ دقیقه ی دیگه میایم
+باش
-پس فعلا
پایان مکالمه
قطع کردم گفتم فروشگاهه گوشیش توی ماشین جامونده تهیونگ هم دیگه ندیده کی بود جنا گفت اها باشه
۲۰ مین بعد
-رسیدیم خونه در زدیم ماوی درو باز کردم گفت خوش اومدین بیان تو رفتیم داخل گفت بده من وسایلارو گفتم عمرا حرفشم نزن
+گفت جیمین. مون هی بیاین بینم کمی داد که بشنون جیمین گفت ای بابا چرا ما بیایم تهیونگ بیاین دیه اومدن وسایلارو بردن اشپزخونه تهیونگ هم دستمو گرفت رفتیم اتاق
-درو قفل کردم گفت یا چیکار میکنی گفتم میخوام تنها باشیم گفت برای چی گفتم نترس باهات کاری ندارم لبخند گفتم امیدوارم
.
.
.
+بعد از ۵ مین رفتیم داخل ماشین تا رفتیم سوار شدیم تهیونگ داد زد بچم سالمههه ذوق ترسیدم گفتم یاا چته ترسیدم گفت اخیش راحت شدم گفتم دیوونه شدی گفت اونجا انقدر ذوق کردم فشارم افتاد اییی خندیدیم گفتم حالا راحت شدی گفت اره بریم یه چیزی بخوریم گفتم اوهوم گفت خب. خب خانمم چیزی هوس نکردی گفتم امم نه گفت یعنی هیچی گفتم نچ گفت شکلاتی چیزی گفتم خب بریم یه قهوه بخوریم گفت چشممم
شب
+توی اتاق بودم و روی تخت دراز کشیده بودم و سرم توی گوشیم بود تهیونگ هم با کوک بیرون بودن در زدن گفتم بیا تو اومد داخل جنا و بارب بودن به تاجی تخت تکیه دادم و گوشی رو گذاشتم روی تخت گفتم بیاین بشینین نشستن جنا گفت خب مامان خانم چه خبر گفتم هیچی گفتم هوس نکردی گفتم نچ بارب گفت ای بابا من وقتی حامله بودم همش هوس میکردم لبخند جنا گفت نههه.. یادته یه بار هوس کرده بودی خونه رو گذاشته بودی روی سرت خندیدیم گفتم خب چی شده جنا گفت اهه هرچی به کوک زنگ میزنم جواب نمیده میشه تو به تهیونگ زنگ بزنی گفتم خب باشه گوشیمو برداشتم زنگ زدم تهیونگ بعد چند ثانیه جواب داد
مکالمه
-سلام عزیزم
+سلام
-چی شده
+امم تهیونگ جونگ کوک پیشته
-نه رفته فروشگاه منم داخل ماشینم. برای چی
+گوشیش تویه ماشینه
-اره. یه چند باری هم زنگ خورده
+ندیدی کی بوده
-نچ
+اها خب باشه
-چیزی شده
+نه جنا چند بار به جونگ کوک زنگ زده جواب نداده نگران شده
-اها باشه
+کی میاین
-برای چی. چیزی میخوای
+نه.همینجوری پرسیدم
-یه ۲۰ دقیقه ی دیگه میایم
+باش
-پس فعلا
پایان مکالمه
قطع کردم گفتم فروشگاهه گوشیش توی ماشین جامونده تهیونگ هم دیگه ندیده کی بود جنا گفت اها باشه
۲۰ مین بعد
-رسیدیم خونه در زدیم ماوی درو باز کردم گفت خوش اومدین بیان تو رفتیم داخل گفت بده من وسایلارو گفتم عمرا حرفشم نزن
+گفت جیمین. مون هی بیاین بینم کمی داد که بشنون جیمین گفت ای بابا چرا ما بیایم تهیونگ بیاین دیه اومدن وسایلارو بردن اشپزخونه تهیونگ هم دستمو گرفت رفتیم اتاق
-درو قفل کردم گفت یا چیکار میکنی گفتم میخوام تنها باشیم گفت برای چی گفتم نترس باهات کاری ندارم لبخند گفتم امیدوارم
۵.۸k
۰۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.