فیک جونگ کوک ( پایان خوب ) پارت آخر فصل ۲
از اونجایی که من نویسنده مزخرفی هستم شما خودتون فکر کنین ا/ت رو شب یجوری میدزدن :/
__________________________
(کمی وقت بعد دزدیدنش)
ویو جونگ کوک
ساعت سه و نیم شده بود
پشت سر هم رعد و برق میزد و بارون شدید می یومد
واقعا دارم نگران ا/ت می شم
هرچی به گوشیش زنگ میزنم خاموشه
پیش دوستش یا برادرش نیست
دارم کلافه میشم
چرا تنها رفته
( صدای پیام گوشی )
_ اگه می خوای برای آخرین بار ببینش باید تنها به این آدرس بیای
............................
بدون توجه به هوا سوار ماشین شدم و به آدرسی که فرستاده بود رفتم
تنها رفتن به اونجا کار خطرناکی بود
چون مطمئن بودم کار کیه
_____________________
یه کارخونه متروکه دور از شهر بود
انگار این باند از جاهای متروکه خوششون میاد
شدت بارون کمتر شده بود ولی هنوز می یومد
اسلحه ام و برداشتم و از ماشین پیاده شدم
پشیمونم که تنها اومدم
با احتیاط داخل کارخونه رفتم
ا/ت و چند نفر دیگه اونجا بودن
گرفته بودنش و دهنش بسته بود
به سمت سرش نشونه گرفته بودن
فاصله امون زیاد بود
_ ا/ت
رئیسشون _ یه قدم نزدیک تر بیای مثل کاری که خودت با آدم ما کردی می کنم
بزارش زمین
اسلحه ام رو روی زمین گذاشتم و ازش فاصله گرفتم
تا بردارن
چند تا از آدماش اومدن سمتم و از پشت گرفتنم
_ چی ازم می خوای
_ خیلی معلومه
می دونستم قصدش زجر دادن منه
و با کشتن ا/ت می خواد اینکارو بکنه
_ هرکاری بگی می کنم فقط کاری بهش نداشته باش
_ از اینکه می بینم هیچ دفاعی نمی تونی ازش بکنی واقعا لذت می برم
کشش نمی دم
سمت ا/ت رفت و دهنش و باز کرد
( چسب زده بود )
_ جونگ کوکا
خواهش می کنم یه کاری بکن ( با گریه )
اسلحه اش و سمتش گرفت
( بهش شلیک میکنه )
_ تنهاتون میزاریم
خوش بگذره
ولش کنین
بیاین بریم
نمی تونستم جلوی اشکام رو بگیرم
سه بار پشت سر هم اون صدای مزخرف شلیک گلوله رو شنیدم
و بد تر از همه با چشم خودم دیدم به سمتش شلیک کرد
بدون فکر کردن فقط سمت ا/ت رفتم
و توی بغلم گرفتمش
گلوله به شاهرگش خورده بود و خونریزیش شدید بود
خونش روی زمین با آب پخش شده بود
نمی تونستم جلوی خونریزی رو بگیرم
_ ا/ت خواهش می کنم
یکم دیگه صبر کن
لطفا ( با گریه )
( ا/ت با دستاش صورت جونگ کوک و نواش می کنه و جونگ کوک و میبوسه )
_ چاگیا...
اینو بدون که من یه لحضه ام پشیمون نشدم که باهات قرار گذاشتم ، ازدواج کردم و بچه مون و بدنیا آوردم
مواظب بچه هامون باش
_ باید زنده بمونی تا باهم بزرگشون کنیم
_ خیلی دوست دارم
_ نهههه....
( با داد و طبیعتا گریه فراوان :/ )
جسم بی جون ا/ت توی بغلم بود
از خودم متنفرم که نتونستم ازش محافظت کنم
متنفرم که هیچ کاری نتونستم انجام بدم
پایان...
آنچه در فصل بعدی خواهید خواند
( تیکه تیکه اس )
گفته باشم تا یه مدت طولانی این فصل گذاشته نمیشه یه فیک جدید می زارم
(می دونم این پارت خیلی بد بود)
___________________
_ مین سو
انتقام خانواده امون و بگیر
____________________
_ چوآاو ( معنیش به کره ای میشه دوست دارم)
_______________
_ من بدون اون نمی تونم زندگی کنم
_________________________________
۱....
۲.....
۳.....
(مینسو بعد شلیک به سمت خودش میمیره )
__________________________
(کمی وقت بعد دزدیدنش)
ویو جونگ کوک
ساعت سه و نیم شده بود
پشت سر هم رعد و برق میزد و بارون شدید می یومد
واقعا دارم نگران ا/ت می شم
هرچی به گوشیش زنگ میزنم خاموشه
پیش دوستش یا برادرش نیست
دارم کلافه میشم
چرا تنها رفته
( صدای پیام گوشی )
_ اگه می خوای برای آخرین بار ببینش باید تنها به این آدرس بیای
............................
بدون توجه به هوا سوار ماشین شدم و به آدرسی که فرستاده بود رفتم
تنها رفتن به اونجا کار خطرناکی بود
چون مطمئن بودم کار کیه
_____________________
یه کارخونه متروکه دور از شهر بود
انگار این باند از جاهای متروکه خوششون میاد
شدت بارون کمتر شده بود ولی هنوز می یومد
اسلحه ام و برداشتم و از ماشین پیاده شدم
پشیمونم که تنها اومدم
با احتیاط داخل کارخونه رفتم
ا/ت و چند نفر دیگه اونجا بودن
گرفته بودنش و دهنش بسته بود
به سمت سرش نشونه گرفته بودن
فاصله امون زیاد بود
_ ا/ت
رئیسشون _ یه قدم نزدیک تر بیای مثل کاری که خودت با آدم ما کردی می کنم
بزارش زمین
اسلحه ام رو روی زمین گذاشتم و ازش فاصله گرفتم
تا بردارن
چند تا از آدماش اومدن سمتم و از پشت گرفتنم
_ چی ازم می خوای
_ خیلی معلومه
می دونستم قصدش زجر دادن منه
و با کشتن ا/ت می خواد اینکارو بکنه
_ هرکاری بگی می کنم فقط کاری بهش نداشته باش
_ از اینکه می بینم هیچ دفاعی نمی تونی ازش بکنی واقعا لذت می برم
کشش نمی دم
سمت ا/ت رفت و دهنش و باز کرد
( چسب زده بود )
_ جونگ کوکا
خواهش می کنم یه کاری بکن ( با گریه )
اسلحه اش و سمتش گرفت
( بهش شلیک میکنه )
_ تنهاتون میزاریم
خوش بگذره
ولش کنین
بیاین بریم
نمی تونستم جلوی اشکام رو بگیرم
سه بار پشت سر هم اون صدای مزخرف شلیک گلوله رو شنیدم
و بد تر از همه با چشم خودم دیدم به سمتش شلیک کرد
بدون فکر کردن فقط سمت ا/ت رفتم
و توی بغلم گرفتمش
گلوله به شاهرگش خورده بود و خونریزیش شدید بود
خونش روی زمین با آب پخش شده بود
نمی تونستم جلوی خونریزی رو بگیرم
_ ا/ت خواهش می کنم
یکم دیگه صبر کن
لطفا ( با گریه )
( ا/ت با دستاش صورت جونگ کوک و نواش می کنه و جونگ کوک و میبوسه )
_ چاگیا...
اینو بدون که من یه لحضه ام پشیمون نشدم که باهات قرار گذاشتم ، ازدواج کردم و بچه مون و بدنیا آوردم
مواظب بچه هامون باش
_ باید زنده بمونی تا باهم بزرگشون کنیم
_ خیلی دوست دارم
_ نهههه....
( با داد و طبیعتا گریه فراوان :/ )
جسم بی جون ا/ت توی بغلم بود
از خودم متنفرم که نتونستم ازش محافظت کنم
متنفرم که هیچ کاری نتونستم انجام بدم
پایان...
آنچه در فصل بعدی خواهید خواند
( تیکه تیکه اس )
گفته باشم تا یه مدت طولانی این فصل گذاشته نمیشه یه فیک جدید می زارم
(می دونم این پارت خیلی بد بود)
___________________
_ مین سو
انتقام خانواده امون و بگیر
____________________
_ چوآاو ( معنیش به کره ای میشه دوست دارم)
_______________
_ من بدون اون نمی تونم زندگی کنم
_________________________________
۱....
۲.....
۳.....
(مینسو بعد شلیک به سمت خودش میمیره )
۱۳.۸k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.