اروم دره کمدشو باز یه هودی با یه شلوار بگ برداشتم. زدم بی
اروم دره کمدشو باز یه هودی با یه شلوار بگ برداشتم. زدم بیرون رفتم تق تق الو در و باز کن.
ا/ت:اروم در و باز کردم لباسو ازش گرفتم. مرسی
کوک:خواهش( خنده دندون نمایی )
ا/ت: لباسو پوشیدم رفتم جلو اینه موهامو شونه کردم نشستم دم پنجره...
تهیونگ:از حموم اومدم بیرون در کمدمو بازکردم دیدم لباسم نیست
(بچه ها یه نکته ایه که باید بدونید لباسی که کوک برای ا/ت برد همون لباسیه که تهیونگ می خواست بپوشه )
تهیونگ:زود خدمت کار و صدا زد اومد بالا . خدمت کار:بله ارباب.
تهیونگ:لباسه من کو؟
خدمت کار:ارباب، اقای کوک اومدن اتاق تون اونو برداشتن دادن به اون خانم اون خانم لباس نداشت.
تهیونگ:میتونی بری به کوکم بگو بیاد.
خدمت کار:چشم ارباب. اقای کوک ارباب کارتون داره.
کوک :ای بابا از صبح همه مارو کار دارن باشه به کارت ادامه بده.
کوک:چته تهیونگ
تهیونگ:با اجازه چه کسی لباسه منو دادی به اون هرزه؟( اعصابانیت)
کوک :خب لباس نداشت گناه داشت.
تهیونگ:گمشو دفعه اخرت باشه.
کوک:باشه بابا توهم سر لباس داره به من فش میده واقعا دوست های این دوره زمونه عوض شده.
تهیونگ:لباسمو برداشتم پرت کردم به کوک زود جا خالی داد رفت.
با حوله ای که دور خودم پیچیده بودم رفتم لباس بیارم از اون یکی اتاق.
( بچه ها توجه داشته باشید که تهیونگ داره میره اتاقی که ا/ت توشه و به اینم توجه داشته باشید که ا/ت و کوک نمیدونن تو اون اتاق لباس هست😐)
ا/ت:از رو تخت بلند شدم چون داشت گشتم میشد، اومدم برم بیرون که همون پسره( منظورش تهیونگه) فقط با یه حوله اومد تو تا دیدمش برگشتم.
تهیونگ:چیه جن دیدی؟
ا/ت:نه بابا چون چیزی تنت نیست برگشتم.
تهیونگ:باوشه اومدم لباس بردارم چون لباسمو پوشیدی.
ا/ت:ببخشید من نمیدونستم این لباس توعه میخوای درش بیارم؟
تهیونگ:نه نمیخواد
ا/ت:باش.
......
بچه دستم خسته شد ولی باز براتون مینویسم. من فردا امتحان دارم ولی از امتحان خودم گذشتم برای شما نوشتم. هی
خب خب شرطا رسید تا نرسونی نمیزارم🙂
10لایک
5کامنت
ا/ت:اروم در و باز کردم لباسو ازش گرفتم. مرسی
کوک:خواهش( خنده دندون نمایی )
ا/ت: لباسو پوشیدم رفتم جلو اینه موهامو شونه کردم نشستم دم پنجره...
تهیونگ:از حموم اومدم بیرون در کمدمو بازکردم دیدم لباسم نیست
(بچه ها یه نکته ایه که باید بدونید لباسی که کوک برای ا/ت برد همون لباسیه که تهیونگ می خواست بپوشه )
تهیونگ:زود خدمت کار و صدا زد اومد بالا . خدمت کار:بله ارباب.
تهیونگ:لباسه من کو؟
خدمت کار:ارباب، اقای کوک اومدن اتاق تون اونو برداشتن دادن به اون خانم اون خانم لباس نداشت.
تهیونگ:میتونی بری به کوکم بگو بیاد.
خدمت کار:چشم ارباب. اقای کوک ارباب کارتون داره.
کوک :ای بابا از صبح همه مارو کار دارن باشه به کارت ادامه بده.
کوک:چته تهیونگ
تهیونگ:با اجازه چه کسی لباسه منو دادی به اون هرزه؟( اعصابانیت)
کوک :خب لباس نداشت گناه داشت.
تهیونگ:گمشو دفعه اخرت باشه.
کوک:باشه بابا توهم سر لباس داره به من فش میده واقعا دوست های این دوره زمونه عوض شده.
تهیونگ:لباسمو برداشتم پرت کردم به کوک زود جا خالی داد رفت.
با حوله ای که دور خودم پیچیده بودم رفتم لباس بیارم از اون یکی اتاق.
( بچه ها توجه داشته باشید که تهیونگ داره میره اتاقی که ا/ت توشه و به اینم توجه داشته باشید که ا/ت و کوک نمیدونن تو اون اتاق لباس هست😐)
ا/ت:از رو تخت بلند شدم چون داشت گشتم میشد، اومدم برم بیرون که همون پسره( منظورش تهیونگه) فقط با یه حوله اومد تو تا دیدمش برگشتم.
تهیونگ:چیه جن دیدی؟
ا/ت:نه بابا چون چیزی تنت نیست برگشتم.
تهیونگ:باوشه اومدم لباس بردارم چون لباسمو پوشیدی.
ا/ت:ببخشید من نمیدونستم این لباس توعه میخوای درش بیارم؟
تهیونگ:نه نمیخواد
ا/ت:باش.
......
بچه دستم خسته شد ولی باز براتون مینویسم. من فردا امتحان دارم ولی از امتحان خودم گذشتم برای شما نوشتم. هی
خب خب شرطا رسید تا نرسونی نمیزارم🙂
10لایک
5کامنت
۵.۱k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.