فیک جیمین ( کیوت و خشن) پارت۱۳
از زبان سویونگ
گفتم : جیمین...بسه..بسه 🤣
اونم خیلی قشنگ میخندید بالاخره تمومش کرد گفتم : تو هم بلدی آدم رو بخندونیااا
ولی بدون توجه به حرفم بلند شد و رفت
گفتم : هی کجا کجا داری میری گفت : بیرون با اجازت ، ایشش بی احساس
( فردا صبح )
از خواب بیدار شدم فکر کنم دیشب جیمین نیومده اتاق چه بهتر
دوش گرفتم یه پیراهن از روی زانوم پوشیدم یه پیراهن سیاه که از کمر به پایین گشاد بود آستین هاش هم بلند بود موهامم بازه حالت دار کردم رفتم بیرون از اتاق
همه سره سفره صبحونه نشسته بودن پس چرا منو خبر نکردن همه برگشتن سمتم از دیدن خوشگلیم دهنشون باز مونده بود 😏😌( چقدر با اعتماد به نفس 😂 )
ولی بازم آقای مغرور اصلا بهم نگاه هم نکرد
رفتم نشستم گفتم : چرا منو بیدار نکردین لیا گفت : خوابیده بودی دلمون نیومد
گفتم : دلتون نیومد چرا جمعی گفتی مگه همتون باهم اومدین بیدارم کنین 😐 لیا گفت : خب اول من اومدم بعدش مینا بعدشم جیمین
گفتم : اها ، شروع کردیم به خوردن صبحونه
گفتم : جیمین...بسه..بسه 🤣
اونم خیلی قشنگ میخندید بالاخره تمومش کرد گفتم : تو هم بلدی آدم رو بخندونیااا
ولی بدون توجه به حرفم بلند شد و رفت
گفتم : هی کجا کجا داری میری گفت : بیرون با اجازت ، ایشش بی احساس
( فردا صبح )
از خواب بیدار شدم فکر کنم دیشب جیمین نیومده اتاق چه بهتر
دوش گرفتم یه پیراهن از روی زانوم پوشیدم یه پیراهن سیاه که از کمر به پایین گشاد بود آستین هاش هم بلند بود موهامم بازه حالت دار کردم رفتم بیرون از اتاق
همه سره سفره صبحونه نشسته بودن پس چرا منو خبر نکردن همه برگشتن سمتم از دیدن خوشگلیم دهنشون باز مونده بود 😏😌( چقدر با اعتماد به نفس 😂 )
ولی بازم آقای مغرور اصلا بهم نگاه هم نکرد
رفتم نشستم گفتم : چرا منو بیدار نکردین لیا گفت : خوابیده بودی دلمون نیومد
گفتم : دلتون نیومد چرا جمعی گفتی مگه همتون باهم اومدین بیدارم کنین 😐 لیا گفت : خب اول من اومدم بعدش مینا بعدشم جیمین
گفتم : اها ، شروع کردیم به خوردن صبحونه
۷۵.۶k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.