فیک پادشاه قلب من پارت ۴
میخواستم بیوفتم که از کمرم گرفت
صورتم رو برگردوندم طرفش که با یه چهره ی جذاب ولی خشک و سرد روبه رو شدم
همینطوری محو چهره اش بودم که از کمرم ول کرد و افتادم زمین
دستم رو گذاشتم پشت کمرم
+هوی تو...
بدون توجه به حرفم لباسش رو تکونی داد و نگاهی سرد بهم انداخت و داشت میرفت
+هی با تو ام...
از جام با سرعت دو پاشدم
دستم رو گذاشتم رو شونه اش که وایساد
+مگه با تو نیستم گوزو•~•
پوزخندی زد
_فکر کنم از وقتی که حافظه ات رفته آداب و رسومت هم فراموش کردی
+م...
_تو از چیزی هم که فکر میکردم احمق تری..
دستم رو از شونه اش برداشت و شروع به حرکت کرد
من تحمل تحقیر شدن رو ندارم پس...
دويدم و خودم رو انداختم رو کولش که صدای آخش بلند شد
+فکر کردی من احمقم
موهاش رو کشیدم
_آخ ولم کن دختره ی پرو
سريع از پشتش اومدم پایین و لگدی به پاهاش زدم که افتاد زمین
اومدم روش و سرش رو گرفتم و محکم با کله ام زدم به سرش
میخواستم یدونه دیگه هم بزنم که اومدن گرفتنم و از روش برداشتنم
دست و پا میزدم که ولم کنن ولی ول نمیکردن
خدمتکاری اومد کناره همون مرده و کمکش میکرد که بلند شه
+ ولم کنید نگران نباشین نمیرم
دستم رو از دستشون آزاد کردم
زبونم رو واسه همون مرده در آوردم که نگاهی از سره عصبانیت بهم انداخت
دامنم رو بالا دادم و از اونجا رفتم...
ادامه دارد...
بچه ها حمایتتون خیلی کم شده...چرا؟💔
اگه بیشتر حمایت کنید منم بیشتر پارت میزارم...
صورتم رو برگردوندم طرفش که با یه چهره ی جذاب ولی خشک و سرد روبه رو شدم
همینطوری محو چهره اش بودم که از کمرم ول کرد و افتادم زمین
دستم رو گذاشتم پشت کمرم
+هوی تو...
بدون توجه به حرفم لباسش رو تکونی داد و نگاهی سرد بهم انداخت و داشت میرفت
+هی با تو ام...
از جام با سرعت دو پاشدم
دستم رو گذاشتم رو شونه اش که وایساد
+مگه با تو نیستم گوزو•~•
پوزخندی زد
_فکر کنم از وقتی که حافظه ات رفته آداب و رسومت هم فراموش کردی
+م...
_تو از چیزی هم که فکر میکردم احمق تری..
دستم رو از شونه اش برداشت و شروع به حرکت کرد
من تحمل تحقیر شدن رو ندارم پس...
دويدم و خودم رو انداختم رو کولش که صدای آخش بلند شد
+فکر کردی من احمقم
موهاش رو کشیدم
_آخ ولم کن دختره ی پرو
سريع از پشتش اومدم پایین و لگدی به پاهاش زدم که افتاد زمین
اومدم روش و سرش رو گرفتم و محکم با کله ام زدم به سرش
میخواستم یدونه دیگه هم بزنم که اومدن گرفتنم و از روش برداشتنم
دست و پا میزدم که ولم کنن ولی ول نمیکردن
خدمتکاری اومد کناره همون مرده و کمکش میکرد که بلند شه
+ ولم کنید نگران نباشین نمیرم
دستم رو از دستشون آزاد کردم
زبونم رو واسه همون مرده در آوردم که نگاهی از سره عصبانیت بهم انداخت
دامنم رو بالا دادم و از اونجا رفتم...
ادامه دارد...
بچه ها حمایتتون خیلی کم شده...چرا؟💔
اگه بیشتر حمایت کنید منم بیشتر پارت میزارم...
۴.۷k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.