فیک Slave of Love از Jungkook
فیک Slave of Love از Jungkook
Part❥14
از زبان جیمین⭐
من واقعا هیچ حسی به آیو ندارم اونموقع هم که بهش زل زده بودم بخاطر این بود که با نگاهم بفهمونم یک وقت تو جمع دیروز شام راجب نامزدی اش با جونگکوک چیزی نگه تا من بهش اعتراف کنم ولی حیف که نشد راستش من به عشق نگاه اول اعتقادی نداشتم ولی وقتی اونجین رو دیروز توی رستوران برای اولین بار دیدم عاشقش شدم..درسته که با خواهرم دوسته ولی من هیچوقت ندیدمش اون راستش از عکساش هم خوشگل تر و مهربون و... هست ولی اون باید با جونگکوک نامزد میکرد و من از این موضوع ناراحتم و هر چی فکر میکنم نمیتونم کاری انجام بدم
یک هفته از اون موقعی که اونجین و دیدم میگذره و دلم براش تنگ شده و دوست دارم دوباره ببینمش
راستش دیروز که به جونگکوک گفتم برو دنبال اونجین بعد از چند دقیقه خودم هم رفتم
فلش بک 💜
جیمین: مگه نمیبینی همینجوری رفته ساعت 9 شبه برو دنبالش نشین من و نگاه کن( داد)
جونگکوک بدون حرفی از شوک درآمد و رفت دنبال اونجین
جیمین: من میرم دنبالشون میترسم اتفاقی بیوفته دلم شور میزنه( الکی) شمام کمک تهیونگ کنید بره خونه الکس هانول هم برسون خونه بقیه هم برید
پیاده بدون ماشین رفتم همه جاهای نزدیک و گشتم ولی اونجین و پیدا نکردم باران شروع به باریدن کرد خیس شده بودم میدویدم و میگفتم
جیمین: اونجینننن( داد)
جیمین: اونجینننن کجایییی دختررر؟ ( داد)
به یک جا رسیدم ماشین جونگکوک رو دیدم خوشحال شدم گفتم اونجین و پیدا کرده رفتم جلوتر با چیزی که دیدم صدای شکستن قلبم رو شنیدم اونجین تو بغل جونگکوک بود.. ا.. البته میتونه . . بغلش باشه اون در آینده همسرش میشه.. و.. ولی من چی من چه کسی هستم که.... واسش.. تعیین و تکلیف بکنم؟.... هیچکسش نبودم.. 😓نمیتونستم تحمل کنم با گریه و قلبی شکسته محل رو ترک کردم و میدویدم و با داد میگفتم
جیمین: چراااااا اخههه خدا چرااااااا من باید زجر بکشممم از این عشقق؟؟؟؟؟؟؟ چرااا باید دلم پیشش گیر میکرد؟؟؟؟ چرا نمیتونمممم بهش بگممممم عاشقتمممممم( با داد ) و( گریه فراوان) ( ادمین داره زار میزنه😢)
بعد از چند دقیقه برگشتم خونه حالم خوب نبود قلبم درد میکرد من بیماری قلبی دارم 6 ماه پیش رفتم دکتر و گفت به این مریضی مبتلا شدم و هیچکس نمیدونست نفسم نامنظم بود ولی با لبخند رفتم دیدم هانول بیداره
هانول: داداش یا خدا چرا انقدر خیس شدی زود برو لباسات و عوض کن سرما نخوری چیشد جونگکوک شی پیداش کرد ؟
جیمین:( وقتی دوباره یاد اون لحظه افتادم قلبم تیر کشید صورتم از درد جمع شد)ا. اره پیداش کرد حالشون خوبه من میرم اتاقم شبت بخیر( با لبخند فیک)
هانول : ب. باشه داداش شبت بخیر
ادامه دارد..
Part❥14
از زبان جیمین⭐
من واقعا هیچ حسی به آیو ندارم اونموقع هم که بهش زل زده بودم بخاطر این بود که با نگاهم بفهمونم یک وقت تو جمع دیروز شام راجب نامزدی اش با جونگکوک چیزی نگه تا من بهش اعتراف کنم ولی حیف که نشد راستش من به عشق نگاه اول اعتقادی نداشتم ولی وقتی اونجین رو دیروز توی رستوران برای اولین بار دیدم عاشقش شدم..درسته که با خواهرم دوسته ولی من هیچوقت ندیدمش اون راستش از عکساش هم خوشگل تر و مهربون و... هست ولی اون باید با جونگکوک نامزد میکرد و من از این موضوع ناراحتم و هر چی فکر میکنم نمیتونم کاری انجام بدم
یک هفته از اون موقعی که اونجین و دیدم میگذره و دلم براش تنگ شده و دوست دارم دوباره ببینمش
راستش دیروز که به جونگکوک گفتم برو دنبال اونجین بعد از چند دقیقه خودم هم رفتم
فلش بک 💜
جیمین: مگه نمیبینی همینجوری رفته ساعت 9 شبه برو دنبالش نشین من و نگاه کن( داد)
جونگکوک بدون حرفی از شوک درآمد و رفت دنبال اونجین
جیمین: من میرم دنبالشون میترسم اتفاقی بیوفته دلم شور میزنه( الکی) شمام کمک تهیونگ کنید بره خونه الکس هانول هم برسون خونه بقیه هم برید
پیاده بدون ماشین رفتم همه جاهای نزدیک و گشتم ولی اونجین و پیدا نکردم باران شروع به باریدن کرد خیس شده بودم میدویدم و میگفتم
جیمین: اونجینننن( داد)
جیمین: اونجینننن کجایییی دختررر؟ ( داد)
به یک جا رسیدم ماشین جونگکوک رو دیدم خوشحال شدم گفتم اونجین و پیدا کرده رفتم جلوتر با چیزی که دیدم صدای شکستن قلبم رو شنیدم اونجین تو بغل جونگکوک بود.. ا.. البته میتونه . . بغلش باشه اون در آینده همسرش میشه.. و.. ولی من چی من چه کسی هستم که.... واسش.. تعیین و تکلیف بکنم؟.... هیچکسش نبودم.. 😓نمیتونستم تحمل کنم با گریه و قلبی شکسته محل رو ترک کردم و میدویدم و با داد میگفتم
جیمین: چراااااا اخههه خدا چرااااااا من باید زجر بکشممم از این عشقق؟؟؟؟؟؟؟ چرااا باید دلم پیشش گیر میکرد؟؟؟؟ چرا نمیتونمممم بهش بگممممم عاشقتمممممم( با داد ) و( گریه فراوان) ( ادمین داره زار میزنه😢)
بعد از چند دقیقه برگشتم خونه حالم خوب نبود قلبم درد میکرد من بیماری قلبی دارم 6 ماه پیش رفتم دکتر و گفت به این مریضی مبتلا شدم و هیچکس نمیدونست نفسم نامنظم بود ولی با لبخند رفتم دیدم هانول بیداره
هانول: داداش یا خدا چرا انقدر خیس شدی زود برو لباسات و عوض کن سرما نخوری چیشد جونگکوک شی پیداش کرد ؟
جیمین:( وقتی دوباره یاد اون لحظه افتادم قلبم تیر کشید صورتم از درد جمع شد)ا. اره پیداش کرد حالشون خوبه من میرم اتاقم شبت بخیر( با لبخند فیک)
هانول : ب. باشه داداش شبت بخیر
ادامه دارد..
۲.۰k
۰۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.