☆3 سانزو☆
☆3 سانزو☆
سلنزو: کار این دختره تموم شد میرم سر وقت اون یکی
از زبون هینا:
نزدیک خونه بودم که داشتم کلید می نداختم درو باز کنم که یکی پشت سرم بود خم شد
سانزو: به این زودی نرو خونه کوچولو تا الا که بیرون بوید چرا بیشتر نمی مونی.
از ترس چشم هام میلرزید هول شده بودم به مته مته افتاده بودم
هینا : اع ..اع.. ببخشید من الا می رم خونه .. و دیگه مزاحم نمی شم ..
تا خواستم در باز کنم با کاتانای وارد شکمم کرد و کشید بیرون
سانزو: بهت گفتم انقدر زود نرو خونه ...خوابای ترسناک ببینی کوچولو .
و سانزو محل رو ترک کرد و اومد سر وقت ا/ت
سلنزو: کار این دختره تموم شد میرم سر وقت اون یکی
از زبون هینا:
نزدیک خونه بودم که داشتم کلید می نداختم درو باز کنم که یکی پشت سرم بود خم شد
سانزو: به این زودی نرو خونه کوچولو تا الا که بیرون بوید چرا بیشتر نمی مونی.
از ترس چشم هام میلرزید هول شده بودم به مته مته افتاده بودم
هینا : اع ..اع.. ببخشید من الا می رم خونه .. و دیگه مزاحم نمی شم ..
تا خواستم در باز کنم با کاتانای وارد شکمم کرد و کشید بیرون
سانزو: بهت گفتم انقدر زود نرو خونه ...خوابای ترسناک ببینی کوچولو .
و سانزو محل رو ترک کرد و اومد سر وقت ا/ت
۵.۸k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.