(گزارش شده)
فیک: black fate
پارت29
ویو انیش~~~~
=با حس تشنگی چشاشو باز کرد و صبح شده بود و با دیدن یه خانوم...میانسال...چشاش گرد شد
اجوما: به هوش اومدی دخترم...
=حتی جون نداشت چشاشو باز,کنه از دیشب روی این صندلی بسته شده بود...
انیش:..میشه بهم....ا....اب...بدی...
اجوما: اوه...حتما...خانومم...
= تعجب کرد چرا انقدر با احترام باهاش رفتار میکنه و میگه خانوم
زن لیوان رو به سمت دختر برد و جلو دهن دختر گرفت...دختر که تمام مایع رو بلعید
فلش بک صبح-
فلیکس: هتون تون این عمارت مواظب انیش هستید نمیزارید فرار کنه
همه: چشم
فلیکس: و همتون به اسم خانوم...صداش میکنه...
همه: چشم...
فلیکس: و همه بهش احترام میزارید حق ندارید اذیتش کنید و بی احترامی کنید وگر نه پوستتون رو میکنم
لرزی به جون همه افتاد همه کلمه"چشم" رو زمزمه کردن
پایان فلش بک-
اجوما: خانوم...چیزی میخواید براتون بیارم...
انیش:...اون ارباب لعنتیت کجاس...باید من و ازاد کنه...اون حرومی
=زن که اومد کنار دختر و نشست
اجوما: دخت- یعنی خانوم...خیلی دلم میخواد نجاتت بدم ولی متاسفم..
من قدرتی ندارم...مجبورم به حرف ارباب گوش کنم...
انیش:...من انتظاری از شما..ندارم..ولی اون ارباب عوضی-
=که ورود شخص سوم به اتاق حرف شو پس زد...
جویال: اجوما...خانوم...به هوش اوم-
اجوما: اره به هوش اومد...
جویال: اوه...شب ارباب میاد و دیگه دستور دست خودشه از اون صندلی ازادتت کنیم یا نه...
=و زن و پسر از اتاق خارج شدن...در و پشت سرشون قفل کردن...
دختر که دیگه تاقت نداشت وقتی به خانواده اش فک میکرد که الان چه وعضی دارن به خصوص مادرش...
بغضش ترکید هقی بلند کرد ولی نم دونست همه حرکتاش زیر نظره
ویو فلیکس~~~~
=توی اتاق خودش بود به لپ تاپ خیره بود و دختری که داشت گریه میکرد...یه حسی توی وجودش بود هم انتقام و هم عذاب وجدان...
ولی که انتقام چه ربطی به اون داشت...باید دنبال زنرگیش میرف زندگی توی اون لپ تاپ بود...
با صدای شخصی لپ تاپ خاموش کرد..
هیون:...لیکس...
فلیکس:...هوم...
هیون:...بیا پایین وقت نهاره...دیگه...
فلیکس:...هیون...میگم...
=پسر بزرگتر که متوجه شد کنارش نشست...
فلیکس: به نظرت کار اشتباهی نمیکنم...
هیون:...این انتخاب تو...بود ولی اگه من بودم اون بلا رو سر اون دختر نمی اوردم اون هیچ ربطی به پدر بزرگش نداره...
فلیکس:..یعنی من کار اشتباهی میکنم..
هیون:..خودت خوب فکر کن...
=هردو غافل از اینکه و حتی خود فلیکس که انیش برای انتقام نمیخواد
ادامه دارد.
پارت29
ویو انیش~~~~
=با حس تشنگی چشاشو باز کرد و صبح شده بود و با دیدن یه خانوم...میانسال...چشاش گرد شد
اجوما: به هوش اومدی دخترم...
=حتی جون نداشت چشاشو باز,کنه از دیشب روی این صندلی بسته شده بود...
انیش:..میشه بهم....ا....اب...بدی...
اجوما: اوه...حتما...خانومم...
= تعجب کرد چرا انقدر با احترام باهاش رفتار میکنه و میگه خانوم
زن لیوان رو به سمت دختر برد و جلو دهن دختر گرفت...دختر که تمام مایع رو بلعید
فلش بک صبح-
فلیکس: هتون تون این عمارت مواظب انیش هستید نمیزارید فرار کنه
همه: چشم
فلیکس: و همتون به اسم خانوم...صداش میکنه...
همه: چشم...
فلیکس: و همه بهش احترام میزارید حق ندارید اذیتش کنید و بی احترامی کنید وگر نه پوستتون رو میکنم
لرزی به جون همه افتاد همه کلمه"چشم" رو زمزمه کردن
پایان فلش بک-
اجوما: خانوم...چیزی میخواید براتون بیارم...
انیش:...اون ارباب لعنتیت کجاس...باید من و ازاد کنه...اون حرومی
=زن که اومد کنار دختر و نشست
اجوما: دخت- یعنی خانوم...خیلی دلم میخواد نجاتت بدم ولی متاسفم..
من قدرتی ندارم...مجبورم به حرف ارباب گوش کنم...
انیش:...من انتظاری از شما..ندارم..ولی اون ارباب عوضی-
=که ورود شخص سوم به اتاق حرف شو پس زد...
جویال: اجوما...خانوم...به هوش اوم-
اجوما: اره به هوش اومد...
جویال: اوه...شب ارباب میاد و دیگه دستور دست خودشه از اون صندلی ازادتت کنیم یا نه...
=و زن و پسر از اتاق خارج شدن...در و پشت سرشون قفل کردن...
دختر که دیگه تاقت نداشت وقتی به خانواده اش فک میکرد که الان چه وعضی دارن به خصوص مادرش...
بغضش ترکید هقی بلند کرد ولی نم دونست همه حرکتاش زیر نظره
ویو فلیکس~~~~
=توی اتاق خودش بود به لپ تاپ خیره بود و دختری که داشت گریه میکرد...یه حسی توی وجودش بود هم انتقام و هم عذاب وجدان...
ولی که انتقام چه ربطی به اون داشت...باید دنبال زنرگیش میرف زندگی توی اون لپ تاپ بود...
با صدای شخصی لپ تاپ خاموش کرد..
هیون:...لیکس...
فلیکس:...هوم...
هیون:...بیا پایین وقت نهاره...دیگه...
فلیکس:...هیون...میگم...
=پسر بزرگتر که متوجه شد کنارش نشست...
فلیکس: به نظرت کار اشتباهی نمیکنم...
هیون:...این انتخاب تو...بود ولی اگه من بودم اون بلا رو سر اون دختر نمی اوردم اون هیچ ربطی به پدر بزرگش نداره...
فلیکس:..یعنی من کار اشتباهی میکنم..
هیون:..خودت خوب فکر کن...
=هردو غافل از اینکه و حتی خود فلیکس که انیش برای انتقام نمیخواد
ادامه دارد.
۲.۸k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.