توت فرنگی تلخ پارت 3
توت فرنگی تلخ پارت 3
۳ ماه بعد😂
بریانا ویو
امروز میاد برا بازدید و من کارام تموم شده و گلا هم رشد کردن و واقعااااا باغم قشنگه .
از اونجایی که اقای مین سخت گیره چند تا گل مشکی کم یابم کاشتم چون رنگ مورد علاقشه 😁
دویدم لباس پوشیدم و تا رسیدم دم در یونگی وارد شد
یونگی :سلام
بریانا با لبخند گشادی سلام کرد و کل باغ رو نشونش داد و کاملا همه گل هارو بهشون نشون داد و راجبشون توضیح داد و بردشون تو انباری و وسایل تزیینی گل هارو نشونشون داد .
یونگی تو دفترش یه چیزایی نوشت و در اخر گفت: خب شما رد شدی
بریانا جا خورد و بغض کرد
یونگی:کارت خوب بود البته برا یه ادمی که کشته مرده باغ و این اشغالا باشه . من حوصله تو و این چرت و پرتا رو ندارم و ادم خوش ذوقی نیستم پس ردی
بریانا خون جلو چشاشو گرفت و دستاشو مشت کرد
یونگی:بنظرم جای این کارا برو درستو بخون😏
بریانا داد زد و با جلو رفتن و کوبوندن انگشتش تو قفسه سینه یونگی گفت:مرتیکه فک کردی کی هستی که بخاطر سلیقه احمقانه خودت مردومو اذیت میکنی. نه قیافه داری نه اخلاق نه شعور .اگه ادم نیستی و رفتار درستی بلد نیستی بنظرم برو یه بمیر.
یونگی جا خورد و نگاهی به بریانا کرد
بریانا با فحش و داد و لگد انداختش بیرون و درو محکم بست جوری که در لرزید .
یونگی خشکش زد چون تاحالا چنین چیزی ندیده بود.
کاغذو پاره کرد و دوباره چیزایی نوشت .
اروم دوباره در زد.
بریانا درو باز کرد و دادی زد که موهای یونگی رفت عقب و صورتشو چروک کرد
بریانا:تو مریضی باز در میزنییییییییی دهن منو واز نکن و گورتو گم کنننننننننن.
برینا بعد هم یه فاک برازنده 🖕نشون داد و درو محکم بست
یونگی تند تند پلک زد و تپه پته میکرد و رفت سمت ماشینش .
بریانا موهاشو داد عقب و شروع کرد داد زدن سر در و دیوار.
صدای داد ش تا چند کوچه اون ور تر رفت و یونگی هم میشنید و پشتش میلرزید😂
۳ ماه بعد😂
بریانا ویو
امروز میاد برا بازدید و من کارام تموم شده و گلا هم رشد کردن و واقعااااا باغم قشنگه .
از اونجایی که اقای مین سخت گیره چند تا گل مشکی کم یابم کاشتم چون رنگ مورد علاقشه 😁
دویدم لباس پوشیدم و تا رسیدم دم در یونگی وارد شد
یونگی :سلام
بریانا با لبخند گشادی سلام کرد و کل باغ رو نشونش داد و کاملا همه گل هارو بهشون نشون داد و راجبشون توضیح داد و بردشون تو انباری و وسایل تزیینی گل هارو نشونشون داد .
یونگی تو دفترش یه چیزایی نوشت و در اخر گفت: خب شما رد شدی
بریانا جا خورد و بغض کرد
یونگی:کارت خوب بود البته برا یه ادمی که کشته مرده باغ و این اشغالا باشه . من حوصله تو و این چرت و پرتا رو ندارم و ادم خوش ذوقی نیستم پس ردی
بریانا خون جلو چشاشو گرفت و دستاشو مشت کرد
یونگی:بنظرم جای این کارا برو درستو بخون😏
بریانا داد زد و با جلو رفتن و کوبوندن انگشتش تو قفسه سینه یونگی گفت:مرتیکه فک کردی کی هستی که بخاطر سلیقه احمقانه خودت مردومو اذیت میکنی. نه قیافه داری نه اخلاق نه شعور .اگه ادم نیستی و رفتار درستی بلد نیستی بنظرم برو یه بمیر.
یونگی جا خورد و نگاهی به بریانا کرد
بریانا با فحش و داد و لگد انداختش بیرون و درو محکم بست جوری که در لرزید .
یونگی خشکش زد چون تاحالا چنین چیزی ندیده بود.
کاغذو پاره کرد و دوباره چیزایی نوشت .
اروم دوباره در زد.
بریانا درو باز کرد و دادی زد که موهای یونگی رفت عقب و صورتشو چروک کرد
بریانا:تو مریضی باز در میزنییییییییی دهن منو واز نکن و گورتو گم کنننننننننن.
برینا بعد هم یه فاک برازنده 🖕نشون داد و درو محکم بست
یونگی تند تند پلک زد و تپه پته میکرد و رفت سمت ماشینش .
بریانا موهاشو داد عقب و شروع کرد داد زدن سر در و دیوار.
صدای داد ش تا چند کوچه اون ور تر رفت و یونگی هم میشنید و پشتش میلرزید😂
۱۵.۷k
۱۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.