افسانه آبشار عشق پارت 💙۷💙
دید که ات نیست کلی دنبالش کرد تو اتاقش
یادش افتاد حمام ندیده در زد دید ات داره خونه بالا میاره
کوک: ات حالت خوبه؟
کوک: چرا داری خون بالا میاری ؟
کوک: ات هق چیزی نیست عزیزم( یک روزه شد عزیزم😐؟)
کوک نگران ات بود کوک خیلی قوی بود خیلی وقت بود اشک نمی ریخت
اما به خاطر ات گریه میکرد نمی دونست چی کار کنه انقدر بلند گریه کرد
که تهیونگ و جیمین صداش شنیدن
از دید تهیونگ و جیمین
تهیونگ: صدای گریه نیست
جیمین : نه بابا کی تو عمارت ما گریه می کنه😐😐
تهیونگ: ولی صدای گریه کوک متامئنم
جیمین: آره خودش پاشووووو بریم
باهم رفتیم دنبال صدای دقت کردیم صدا از اتاق ات میاد رفتیم تو اتاق ات
دیدیم کوک داره پشت ات نوازش میکنه و گریه های بلند میکنه
بیشتر دقت کردیم دیدیم ات داره خون بالا میاره
پایان از دید تهیونگ و جیمین
جیمین: ات چی شده
تهیونگ تو شک بود
جیمین: تهیونگ سری برو به بقیه بگو به جینم بگو پزشک خبر کنه
تهیونگ اول نفهمید با داد جیمین کامل فهمید
جیمین : تهیونگگگگگگگگ سری برو به بقیه بگو به جینم بگو پزشک خبر کنههههه فهمیدی؟
تهیونگ: باش
تهیونگ سریع رفت
جیمین: ات بسه دیگه بالا نیار هق آرام باش
ات انقدر خون بالا آورد از حال رفت
از دید جیمین
ات بغلم کردم گذاشتم رو تخت دیدم کوک داره کف حمام گریه میکنه غرق خونه ات
جیمین: کوک پاشو گریه کن تو که خیلی وقت گریه نمی کنی پاشو برو
از دید تهیونگ
از پله های سمت حیاط عمارت پایین رفتم چون قرار بودشام تو حیاط بخوریم همه بیرون بودن به جز ما ۴ نفر که انقدر هول بودم افتادم
جین: تهیونگ چی شده؟
چرا اینطوری میای
تهیونگ؛ ات
نامجون؛ ات چی؟
تهیونگ: ات داره
شوگا: ات داره چی؟
جیهوپ:بگو دیگه
تهیونگ: داره خون بالا میاره 😭جین جیمین گفت پزشک خبر کن
جین سریع جمع ترک کرد سریع به محافظاشون گفت دکتر خبر کنن
از دید نامجون جیهوپ و شوگا
رفتیم تو اتاق ات دیدیم روی تخت با لباس خونی
صدای جیمین میومد اصرار میکرد کوک پاشه
نامجون : شوگا لطفا کوک بغل کن ببر جیهوپ ببر
شوگا: کوک بپر بغلم بریم
کوک: نمیاممممم
شوگا سریع کوک که به بدنش مشت میزد بغلش کرد با سختی چون پسرک خیلی قوی شده بود
جیهوپ که غرق گریه بود با خودش برد پایین
نامجون برای اولین بار تو زندگیش دقیق نمی دونست چی کار کنه که ...
یادش افتاد حمام ندیده در زد دید ات داره خونه بالا میاره
کوک: ات حالت خوبه؟
کوک: چرا داری خون بالا میاری ؟
کوک: ات هق چیزی نیست عزیزم( یک روزه شد عزیزم😐؟)
کوک نگران ات بود کوک خیلی قوی بود خیلی وقت بود اشک نمی ریخت
اما به خاطر ات گریه میکرد نمی دونست چی کار کنه انقدر بلند گریه کرد
که تهیونگ و جیمین صداش شنیدن
از دید تهیونگ و جیمین
تهیونگ: صدای گریه نیست
جیمین : نه بابا کی تو عمارت ما گریه می کنه😐😐
تهیونگ: ولی صدای گریه کوک متامئنم
جیمین: آره خودش پاشووووو بریم
باهم رفتیم دنبال صدای دقت کردیم صدا از اتاق ات میاد رفتیم تو اتاق ات
دیدیم کوک داره پشت ات نوازش میکنه و گریه های بلند میکنه
بیشتر دقت کردیم دیدیم ات داره خون بالا میاره
پایان از دید تهیونگ و جیمین
جیمین: ات چی شده
تهیونگ تو شک بود
جیمین: تهیونگ سری برو به بقیه بگو به جینم بگو پزشک خبر کنه
تهیونگ اول نفهمید با داد جیمین کامل فهمید
جیمین : تهیونگگگگگگگگ سری برو به بقیه بگو به جینم بگو پزشک خبر کنههههه فهمیدی؟
تهیونگ: باش
تهیونگ سریع رفت
جیمین: ات بسه دیگه بالا نیار هق آرام باش
ات انقدر خون بالا آورد از حال رفت
از دید جیمین
ات بغلم کردم گذاشتم رو تخت دیدم کوک داره کف حمام گریه میکنه غرق خونه ات
جیمین: کوک پاشو گریه کن تو که خیلی وقت گریه نمی کنی پاشو برو
از دید تهیونگ
از پله های سمت حیاط عمارت پایین رفتم چون قرار بودشام تو حیاط بخوریم همه بیرون بودن به جز ما ۴ نفر که انقدر هول بودم افتادم
جین: تهیونگ چی شده؟
چرا اینطوری میای
تهیونگ؛ ات
نامجون؛ ات چی؟
تهیونگ: ات داره
شوگا: ات داره چی؟
جیهوپ:بگو دیگه
تهیونگ: داره خون بالا میاره 😭جین جیمین گفت پزشک خبر کن
جین سریع جمع ترک کرد سریع به محافظاشون گفت دکتر خبر کنن
از دید نامجون جیهوپ و شوگا
رفتیم تو اتاق ات دیدیم روی تخت با لباس خونی
صدای جیمین میومد اصرار میکرد کوک پاشه
نامجون : شوگا لطفا کوک بغل کن ببر جیهوپ ببر
شوگا: کوک بپر بغلم بریم
کوک: نمیاممممم
شوگا سریع کوک که به بدنش مشت میزد بغلش کرد با سختی چون پسرک خیلی قوی شده بود
جیهوپ که غرق گریه بود با خودش برد پایین
نامجون برای اولین بار تو زندگیش دقیق نمی دونست چی کار کنه که ...
۶۵.۱k
۱۶ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.