شکلات تلخ'
شکلات تلخ'
ᵖᵃʳᵗ'₃₂
دخترک با چیز هایی که میشنید و میدید اصلا اعتماد نمیکرد کسایی که تازه به یادشون اورده بود یعنی پدر و مادر واقعیش میگفتن ۶ سال تو کما بوده و این شش سال برای اون مثل یه خواب گذشته
٫دخترم همش همینطور بوده ما کسی رو به اسم اقای کیم نمیشناسیم
/عزیزم تو این همه مدت خواب بودی حتما خواب دیدی
+میگفتم چزا هیچ چیز مثل واقعیت نیس
دخترک در ظاهر لبخند به رو بود قطره تشکی از کوشه چشمش چکید انگار واقعا حسی به پسری که توی خیالش بود داشت
:خانم ببخشید باید چنتا تزریق انجام بدیم لطفا برید بیرون
+میشه بهم امپول نزنید میترسم
:تو این سن هنوزم میترسی...خب باشه زیادی لازم میست این امپول فقط همچی یادته
+نه تقریبا
:با دیدن خاطرات گذشته شاید چیز های بیشتری یادت بیاد فقط زیاد به خودت فشار نیار و فعلا استراحت کن
دخترک از یچیزی خوشحال و از یچیزی ناراحت بود پرستار دارویی رو به سرمش زد که موجب شد خوابش ببره
............................
حمایت؟
#فیک
#وانشات
#بیتیاس
ᵖᵃʳᵗ'₃₂
دخترک با چیز هایی که میشنید و میدید اصلا اعتماد نمیکرد کسایی که تازه به یادشون اورده بود یعنی پدر و مادر واقعیش میگفتن ۶ سال تو کما بوده و این شش سال برای اون مثل یه خواب گذشته
٫دخترم همش همینطور بوده ما کسی رو به اسم اقای کیم نمیشناسیم
/عزیزم تو این همه مدت خواب بودی حتما خواب دیدی
+میگفتم چزا هیچ چیز مثل واقعیت نیس
دخترک در ظاهر لبخند به رو بود قطره تشکی از کوشه چشمش چکید انگار واقعا حسی به پسری که توی خیالش بود داشت
:خانم ببخشید باید چنتا تزریق انجام بدیم لطفا برید بیرون
+میشه بهم امپول نزنید میترسم
:تو این سن هنوزم میترسی...خب باشه زیادی لازم میست این امپول فقط همچی یادته
+نه تقریبا
:با دیدن خاطرات گذشته شاید چیز های بیشتری یادت بیاد فقط زیاد به خودت فشار نیار و فعلا استراحت کن
دخترک از یچیزی خوشحال و از یچیزی ناراحت بود پرستار دارویی رو به سرمش زد که موجب شد خوابش ببره
............................
حمایت؟
#فیک
#وانشات
#بیتیاس
۶.۰k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.