ازدواج قرار دادی ۳۹
ات
وقتی حرف های جیمین رو شنیدم نمی دونستم که باید بهش چی بگم خیلی تعجب کرده بودم اون منو با با یکی دیگه اشتباه گرفته بو،اون می دونست که من ازش متنفرم!وقتی بغلم کرده بود خیلی معذب بودم بع خاطر همین آروم جداش کردم و ازش فاصله گرفتم و گفتم:
جیمین می تونی تا اتاقت خودت تنهایی بری؟
جیمین سرش رو تکون داد و ات آهی کشید و گفت:
خب دنبالم بیا
جیمین برای اولین بار لبخند زد و گفت:
باشه یونا
ات با دست زد تو پیشونی اش و با خودش گفت:
ای خدا این انگار پاک دیوونه شده،معلوم نیس که جه مرگش شده این انگار همه ی دخترا رو موقع مستیش
یونا می بینه، اما واقعا چقد به یونا لبخند خوشگلی می زنه!خوش باحاله یونا اون همش لبخنداش رو میدیده، الان من همش فقط دارم اخلاقای گندش و اون اخمش رو می بینم
#جیمین
#فیک
این داستان ادامه دارد...💜
وقتی حرف های جیمین رو شنیدم نمی دونستم که باید بهش چی بگم خیلی تعجب کرده بودم اون منو با با یکی دیگه اشتباه گرفته بو،اون می دونست که من ازش متنفرم!وقتی بغلم کرده بود خیلی معذب بودم بع خاطر همین آروم جداش کردم و ازش فاصله گرفتم و گفتم:
جیمین می تونی تا اتاقت خودت تنهایی بری؟
جیمین سرش رو تکون داد و ات آهی کشید و گفت:
خب دنبالم بیا
جیمین برای اولین بار لبخند زد و گفت:
باشه یونا
ات با دست زد تو پیشونی اش و با خودش گفت:
ای خدا این انگار پاک دیوونه شده،معلوم نیس که جه مرگش شده این انگار همه ی دخترا رو موقع مستیش
یونا می بینه، اما واقعا چقد به یونا لبخند خوشگلی می زنه!خوش باحاله یونا اون همش لبخنداش رو میدیده، الان من همش فقط دارم اخلاقای گندش و اون اخمش رو می بینم
#جیمین
#فیک
این داستان ادامه دارد...💜
۹.۱k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.