پارت 24
پارت 24
من: خب تو رویا برین به من چه
رامتین: باشه بس
رامتین داشت می رفت که رویا کولی بازی کرد
رویا: من بدون رفیقم خواهرم جای نمی رم اصلا من نباید با تو تو رابطه می رفتم تا این بچه حرمزاده بیاد تو زندگیم اصلا الان اینو می کشم داشت به شکمش مشت می زد
رامتین: نه تو رو خدا نه تو روخدا نکن ابجی ببین چیکار می کنی
من الان دارم انتقام می گیرم یا بازی می کنم وای خدا سرم
رامتین: ابجی تو رو خدا بیا خونه من دیگه این دیونه اس کصخل می زنه خودش بچه می کشه اون به تو وابسته اس
من: باشه میرم وسایلم جمع کنم دیونه ام کردین شما ها
رمان از زبان رویا@#&*)
فرشته رفت ابجی منو ببخش
من: کار کرد نقشه چرت
رامتین: نظرت چیه بری بازیگر شی
من: گم شو بابا الان گذاشت چند وقت دیگه پرسید چرا شکمت کوچیک چی جواب بدم
رامتین: مشکلی نیست میریم بچه می سازیم
من: خیلی
رامتین: اروم باش برای بچه بده حرص بخوری عشقم
جوری نگاهش کردم
واستا نکنه اینم با نقشه اومده جلو
مشکوک نگاهش کردم
اومد جلوم گونه ام بوسید
رامتین: خودت درباره من تحقیق کردی که
راست می گه
رفتم تو اتاق وسایلم جمع کردم یه مانتو تنگ سفید با شروار سفید پوشیدم رفتم که فرشته و رامتین منتظرم بودن رامتین با لبخند نگام می کرد
فرشته: نباید لباس گشاد بپوشی تنگ بچه اذیت می کنه نه رامتین
رامتین: چی
فرشته: حالم بهم خورد بریم
چمدونم رامتین برداشت رفتیم
من: رامتین یکم پاستیل و بستنی و چپس و نوتلا بگیر
رامتین: وا برو بابا
فرشته: این چه جور حرف زدنه باردار خب
رامتین: چی باشه
خرید کرد رفتیم خونش دوباره فرشته رفت تو اتاق قبلی من
من: وا من کجا برم
فرشته: بغل شوهرت
خندید رفت
من: رامتین کجا بخوابم
رامتین: بیا دنبالم رفتیم بالا برم تو یه اتاق در بست
من: این که
رامتین: تو بغل من خب شک می کنه
من: برو بابا
بغلم کرد برد رو تخت مشکی دونفرش
تیشرتش کند
رامتین: به کنن
من: چی به کنم
مانتوم کند زیرش فقدر یه نیم تنه که فقدر سینه هام پوشونده بود پوشیده بودم
من: رامتین. مسخره بازیت تموم کن
رو خیمه زد لبام می بوسید با دستش نیم تنه ام کند سوتینم باز کرد
من: رامتین
رامتین: به دخترگیت کار ندارم نترس تا خودت نخواهی نمی کنم توش
دستم دور گردنش حلقه کردم سرش تو گودی گردنم فرو برد بعدش از گردنم به سمت سینه ام رفت بوسه ریز می زد بعضی وقتا هم میک می زد دیونه شده بود میشد از مردونگیش که داره شروارش پاره می کنه فهمید منم حالم خوب نبود شرتم خیس خیس بود
من: بسته دیگه
کنارم دراز کشید ملافه گذاشت رو مون
لبش بوسیدم بغلم کرد خوابید
رمان از زبان فرشته@#$^*)((&^#!
اه بابا اینا کجا رفتن رفتم بالا در اتاق رامتین اروم باز کردم که مچ بگیرم اما اوه اوه چه صحنه ای مانتو و شال و سوتین رویا یه طرف و تیشرت شروار رامتین یه طرف
من: خب تو رویا برین به من چه
رامتین: باشه بس
رامتین داشت می رفت که رویا کولی بازی کرد
رویا: من بدون رفیقم خواهرم جای نمی رم اصلا من نباید با تو تو رابطه می رفتم تا این بچه حرمزاده بیاد تو زندگیم اصلا الان اینو می کشم داشت به شکمش مشت می زد
رامتین: نه تو رو خدا نه تو روخدا نکن ابجی ببین چیکار می کنی
من الان دارم انتقام می گیرم یا بازی می کنم وای خدا سرم
رامتین: ابجی تو رو خدا بیا خونه من دیگه این دیونه اس کصخل می زنه خودش بچه می کشه اون به تو وابسته اس
من: باشه میرم وسایلم جمع کنم دیونه ام کردین شما ها
رمان از زبان رویا@#&*)
فرشته رفت ابجی منو ببخش
من: کار کرد نقشه چرت
رامتین: نظرت چیه بری بازیگر شی
من: گم شو بابا الان گذاشت چند وقت دیگه پرسید چرا شکمت کوچیک چی جواب بدم
رامتین: مشکلی نیست میریم بچه می سازیم
من: خیلی
رامتین: اروم باش برای بچه بده حرص بخوری عشقم
جوری نگاهش کردم
واستا نکنه اینم با نقشه اومده جلو
مشکوک نگاهش کردم
اومد جلوم گونه ام بوسید
رامتین: خودت درباره من تحقیق کردی که
راست می گه
رفتم تو اتاق وسایلم جمع کردم یه مانتو تنگ سفید با شروار سفید پوشیدم رفتم که فرشته و رامتین منتظرم بودن رامتین با لبخند نگام می کرد
فرشته: نباید لباس گشاد بپوشی تنگ بچه اذیت می کنه نه رامتین
رامتین: چی
فرشته: حالم بهم خورد بریم
چمدونم رامتین برداشت رفتیم
من: رامتین یکم پاستیل و بستنی و چپس و نوتلا بگیر
رامتین: وا برو بابا
فرشته: این چه جور حرف زدنه باردار خب
رامتین: چی باشه
خرید کرد رفتیم خونش دوباره فرشته رفت تو اتاق قبلی من
من: وا من کجا برم
فرشته: بغل شوهرت
خندید رفت
من: رامتین کجا بخوابم
رامتین: بیا دنبالم رفتیم بالا برم تو یه اتاق در بست
من: این که
رامتین: تو بغل من خب شک می کنه
من: برو بابا
بغلم کرد برد رو تخت مشکی دونفرش
تیشرتش کند
رامتین: به کنن
من: چی به کنم
مانتوم کند زیرش فقدر یه نیم تنه که فقدر سینه هام پوشونده بود پوشیده بودم
من: رامتین. مسخره بازیت تموم کن
رو خیمه زد لبام می بوسید با دستش نیم تنه ام کند سوتینم باز کرد
من: رامتین
رامتین: به دخترگیت کار ندارم نترس تا خودت نخواهی نمی کنم توش
دستم دور گردنش حلقه کردم سرش تو گودی گردنم فرو برد بعدش از گردنم به سمت سینه ام رفت بوسه ریز می زد بعضی وقتا هم میک می زد دیونه شده بود میشد از مردونگیش که داره شروارش پاره می کنه فهمید منم حالم خوب نبود شرتم خیس خیس بود
من: بسته دیگه
کنارم دراز کشید ملافه گذاشت رو مون
لبش بوسیدم بغلم کرد خوابید
رمان از زبان فرشته@#$^*)((&^#!
اه بابا اینا کجا رفتن رفتم بالا در اتاق رامتین اروم باز کردم که مچ بگیرم اما اوه اوه چه صحنه ای مانتو و شال و سوتین رویا یه طرف و تیشرت شروار رامتین یه طرف
۵.۳k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.