cat boss (p3)
ا.ت: بله؟واقعا؟
یونگی: من با شما شوخی دارم؟
ا.ت: گرفتن دهنم*ممنونم خیلی ممنون
یونگی: مشکلی پیش اومده؟دوس نداری ؟
ا.ت: چرا نباید دوست داشته باشم؟
یونگی: بنظر میاد دوسش نداری
: نمیدونم چطور به این نتیجه رسیدید ولی باید بگم قلطه
: راستی فردا لازم نیست بیای فردا ساعت ۶توی شرکت یه مهمونی هست حتما بیا
ا.ت: چشم
یونگی: امروز بهمون خبر رسید که جزو بهترین شرکت های تجاری شدیم پا قدمت خوب بوده
ا.ت:اووووو تبریک میگم آقای مین هم روز خوب برای شماست هم من نه؟ امیدوارم توی راه نمیرم *خنده
یونگی: واقعا خوش شانسی ا.ت
ا.ت:میدونم *لبخند
یونگی:میتونی بری *لبخند لثه ای
ا.ت: ممنون خسته نباشید
یونگی: ممنون
ا.ت: *تعظیم *رفتن بیرون
یسسسسسس عارههههههه
: پرش زمانی به فردا صبح ساعت۱۰
ادمین ویو:
ا.ت جان میخواد بره قهوه بخره که توی راه یونگی رو میبینه
ا.ت:یاخدا اون مینه؟نه بابا ارههه؟
یونگی:*حرف زدن با تلفن
ا.ت:تلاش کردن برای دیده نشدن و تا ماتحت رفتن توی منو*😂💔
یونگی:نه عزیزم ببین من به تو توضیح دادم اون داستان داره میام توضیح میدم عشقم مامانی عصبانی نباش میام خونه توضیح میدم باشه خدافس
*و همچنان حرف زدن با تلفن
ا.ت:الان این کیه؟زنش بود ؟یا دوس دخترش ؟یا کیی؟
*همین طور تلاش برای قایم شدن
یونگی:اومدن سمتت*
ا.ت:منو نبین منو نبین منو نبین(توی ذهنت)
یونگی:رد شدن از کنارت*
ا.ت:هوففف کم مونده بود...خیلی کم مونده بود
یونگی:وایسادن پشتت*چی خیلی کم مونده بود؟
ا.ت:جیغغ
یونگی:مرگ
ا.ت:وای قلبم...آقای مین ترسوندینمم
یونگی:وا به من چه
ا.ت:خب وقتی مثل جن پشت سر آدم ظاهر میشید قلب آدم وایمیسته
یونگی:من خیلی وقته اینجام تو خودتم منو دیدی ولی به روت نیاوردی
ا.ت: من داشتم منو رو میدیدم و اهنگ گوش میدادم
حواسم نبوده احتمالا
یونگی:پس چی خیلی کم مونده بود ؟هوم؟
ا.ت:اینکه به جای آیس آمریکانو آیس لاته سفارش بدم
یونگی:*پوکر به هر حال خوشحال شدم از دیدنت
ا.ت: منم همین طور
یونگی:مهمونی امروزو میای؟
ا.ت: باید بیام
یونگی: یجورایی بخاطر توهم هست
ات: چیش بخاطر منه؟
یونگی:استخدام شدنت شرکت ما همیشه بخاطر استختام کارکنانش جشن میگیره... من باید برم مامانم خونه منتظرمه
ا.ت: چه پسر خوبی هستید
خنده*
یونگی: ممنون ولی قراره قضیه دوس دخترمو بهش توضیح بدم مامانم خیلی گیره
ا.ت: دوست دختر دارید؟البته ۲۶ سالتونه باید داشته باشید*خنده
مامان منم همیشه خیلی گیر میداد
یونگی: من باید برم روز خوبی داشته باشید
ا.ت:شما هم همینطور خدافظ
یونگی:خدافظ
یونگی: من با شما شوخی دارم؟
ا.ت: گرفتن دهنم*ممنونم خیلی ممنون
یونگی: مشکلی پیش اومده؟دوس نداری ؟
ا.ت: چرا نباید دوست داشته باشم؟
یونگی: بنظر میاد دوسش نداری
: نمیدونم چطور به این نتیجه رسیدید ولی باید بگم قلطه
: راستی فردا لازم نیست بیای فردا ساعت ۶توی شرکت یه مهمونی هست حتما بیا
ا.ت: چشم
یونگی: امروز بهمون خبر رسید که جزو بهترین شرکت های تجاری شدیم پا قدمت خوب بوده
ا.ت:اووووو تبریک میگم آقای مین هم روز خوب برای شماست هم من نه؟ امیدوارم توی راه نمیرم *خنده
یونگی: واقعا خوش شانسی ا.ت
ا.ت:میدونم *لبخند
یونگی:میتونی بری *لبخند لثه ای
ا.ت: ممنون خسته نباشید
یونگی: ممنون
ا.ت: *تعظیم *رفتن بیرون
یسسسسسس عارههههههه
: پرش زمانی به فردا صبح ساعت۱۰
ادمین ویو:
ا.ت جان میخواد بره قهوه بخره که توی راه یونگی رو میبینه
ا.ت:یاخدا اون مینه؟نه بابا ارههه؟
یونگی:*حرف زدن با تلفن
ا.ت:تلاش کردن برای دیده نشدن و تا ماتحت رفتن توی منو*😂💔
یونگی:نه عزیزم ببین من به تو توضیح دادم اون داستان داره میام توضیح میدم عشقم مامانی عصبانی نباش میام خونه توضیح میدم باشه خدافس
*و همچنان حرف زدن با تلفن
ا.ت:الان این کیه؟زنش بود ؟یا دوس دخترش ؟یا کیی؟
*همین طور تلاش برای قایم شدن
یونگی:اومدن سمتت*
ا.ت:منو نبین منو نبین منو نبین(توی ذهنت)
یونگی:رد شدن از کنارت*
ا.ت:هوففف کم مونده بود...خیلی کم مونده بود
یونگی:وایسادن پشتت*چی خیلی کم مونده بود؟
ا.ت:جیغغ
یونگی:مرگ
ا.ت:وای قلبم...آقای مین ترسوندینمم
یونگی:وا به من چه
ا.ت:خب وقتی مثل جن پشت سر آدم ظاهر میشید قلب آدم وایمیسته
یونگی:من خیلی وقته اینجام تو خودتم منو دیدی ولی به روت نیاوردی
ا.ت: من داشتم منو رو میدیدم و اهنگ گوش میدادم
حواسم نبوده احتمالا
یونگی:پس چی خیلی کم مونده بود ؟هوم؟
ا.ت:اینکه به جای آیس آمریکانو آیس لاته سفارش بدم
یونگی:*پوکر به هر حال خوشحال شدم از دیدنت
ا.ت: منم همین طور
یونگی:مهمونی امروزو میای؟
ا.ت: باید بیام
یونگی: یجورایی بخاطر توهم هست
ات: چیش بخاطر منه؟
یونگی:استخدام شدنت شرکت ما همیشه بخاطر استختام کارکنانش جشن میگیره... من باید برم مامانم خونه منتظرمه
ا.ت: چه پسر خوبی هستید
خنده*
یونگی: ممنون ولی قراره قضیه دوس دخترمو بهش توضیح بدم مامانم خیلی گیره
ا.ت: دوست دختر دارید؟البته ۲۶ سالتونه باید داشته باشید*خنده
مامان منم همیشه خیلی گیر میداد
یونگی: من باید برم روز خوبی داشته باشید
ا.ت:شما هم همینطور خدافظ
یونگی:خدافظ
۴.۵k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.