رمان تو قلب منی
#رمان_تو_قلب_منی
#پارت۲
آرام: بیا بریم کلاسمون
نرگس: باشه پس بریم
آرام و نرگس
رفتیم سرکلاسمون و دیدیم استاد امیر ایمانی اومد به کلاس
همه
با احترام استاد بلند شدیم
امیر: سلام خسته نباشید و بچه ها آزمون داریم
نرگس
شگفت انگیز آخه قرار آزمون بگیر ولی داشتیم من یاد رفته بود:+استاد ببخشید آخه شما قرار نبود که آزمون بگیرید«ولی من یادم رفته بود»
امیر: بچه ها مگه نگفتم در کلاس من بدون اجازه من حرف زدن ممنوع
دانشجو: اجازه هست حرف بزنم
امیر: حتما بفرمایید
دانشجو: بله استاد گفتید.
امیر: خانم صالحی لطفا پاشید برید بیرون وایساید
نرگس
کیف برداشتمو رفتم بیرون دانشگاه و همین جوری وایساد بودم و حالم خوب نبود احساس های بدی اومد کم کم داشتم گریه اومدم یه آقای اومد اسم مهران بود داشت بهم نزدیک میشد یک چاقو دستش بود خیلی میترسیدم با خودم میگفتم خدایا کمک کن
مهران
بامهربانی:+ سلام نترس مرا نمی شناسید
نرگس: سلام استاد و خسته نباشید
مهران: چرا اینجا وایسادی برو کلاس
نرگس:چشم استاد ولی شما چرا چاقو توی دستتون
مهران:عع این مال چاقو اتاق عمل یاد رفته بزارم سر جاش
نرگس: آهان «باخودم گفتم آخ خیر خیالم راحت شد»
امیر
با خودم گفتم بزار برم ببینم داره چکار میکنه رفتم از بیرون کلاس و دیدم اونجا نبود و رفتم بیرون از دانشگاه دیدم داره با داداشم حرف میزنه و دیدم نرگس صورتش پریده بود :+یاعلی « رفتم جلوتر»:+ سلام دانشجو سلام داداش
مهران: سلام داداش
نرگس: سلام استاد
امیر: برادر جان میتونید تشریف برید لطفا
مهران: چشم داداش«رفتم سرکلاسم»
امیر:.میتونید بیاید کلاس ولی بار اخر باشه درکلاس من حرف زدن بدون اجازه ممنوع فهمیدی یا نه
نرگس؛ بله فهمیدم ببخشید استاد
امیر: خیلی خب برو سر کلاست
نرگس: باشه استاد «داشتم میرفتم»
امیر:صبر کن ترسیدی خانم صالحی اول برید دست صورتون آب بزنید بعد بیاید سر کلاستون
نرگس:استاد از کجا فهمیدی ترسیدم
امیر: خب معلومه خانم صالحی صورتتون پریده
نرگس: چشم استاد«رفتم دستشویی دست و صورت را شستم و رفتم سر کلاسم یادم رفته بود در رو نزدم»
امیر:خانم صالحی دوباره برو بیرون
نرگس: چرا استاد
امیر: خودت نفهمیدی
نرگس:نه فهمیدم استاد
دانشجو: استاد اجازه هست حرف بزنم
ادامه داره••••••
#پارت۲
آرام: بیا بریم کلاسمون
نرگس: باشه پس بریم
آرام و نرگس
رفتیم سرکلاسمون و دیدیم استاد امیر ایمانی اومد به کلاس
همه
با احترام استاد بلند شدیم
امیر: سلام خسته نباشید و بچه ها آزمون داریم
نرگس
شگفت انگیز آخه قرار آزمون بگیر ولی داشتیم من یاد رفته بود:+استاد ببخشید آخه شما قرار نبود که آزمون بگیرید«ولی من یادم رفته بود»
امیر: بچه ها مگه نگفتم در کلاس من بدون اجازه من حرف زدن ممنوع
دانشجو: اجازه هست حرف بزنم
امیر: حتما بفرمایید
دانشجو: بله استاد گفتید.
امیر: خانم صالحی لطفا پاشید برید بیرون وایساید
نرگس
کیف برداشتمو رفتم بیرون دانشگاه و همین جوری وایساد بودم و حالم خوب نبود احساس های بدی اومد کم کم داشتم گریه اومدم یه آقای اومد اسم مهران بود داشت بهم نزدیک میشد یک چاقو دستش بود خیلی میترسیدم با خودم میگفتم خدایا کمک کن
مهران
بامهربانی:+ سلام نترس مرا نمی شناسید
نرگس: سلام استاد و خسته نباشید
مهران: چرا اینجا وایسادی برو کلاس
نرگس:چشم استاد ولی شما چرا چاقو توی دستتون
مهران:عع این مال چاقو اتاق عمل یاد رفته بزارم سر جاش
نرگس: آهان «باخودم گفتم آخ خیر خیالم راحت شد»
امیر
با خودم گفتم بزار برم ببینم داره چکار میکنه رفتم از بیرون کلاس و دیدم اونجا نبود و رفتم بیرون از دانشگاه دیدم داره با داداشم حرف میزنه و دیدم نرگس صورتش پریده بود :+یاعلی « رفتم جلوتر»:+ سلام دانشجو سلام داداش
مهران: سلام داداش
نرگس: سلام استاد
امیر: برادر جان میتونید تشریف برید لطفا
مهران: چشم داداش«رفتم سرکلاسم»
امیر:.میتونید بیاید کلاس ولی بار اخر باشه درکلاس من حرف زدن بدون اجازه ممنوع فهمیدی یا نه
نرگس؛ بله فهمیدم ببخشید استاد
امیر: خیلی خب برو سر کلاست
نرگس: باشه استاد «داشتم میرفتم»
امیر:صبر کن ترسیدی خانم صالحی اول برید دست صورتون آب بزنید بعد بیاید سر کلاستون
نرگس:استاد از کجا فهمیدی ترسیدم
امیر: خب معلومه خانم صالحی صورتتون پریده
نرگس: چشم استاد«رفتم دستشویی دست و صورت را شستم و رفتم سر کلاسم یادم رفته بود در رو نزدم»
امیر:خانم صالحی دوباره برو بیرون
نرگس: چرا استاد
امیر: خودت نفهمیدی
نرگس:نه فهمیدم استاد
دانشجو: استاد اجازه هست حرف بزنم
ادامه داره••••••
۳.۹k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.