چشمم خورد به کوک باورم نمیشه اونم اینجاست دلم میخواست بغل

چشمم خورد به کوک باورم نمیشه اونم اینجاست دلم میخواست بغلش کنم خنده های خرگوشیشو بوشو حی کنم تما اون از من متنفره
ویو کوک
اون ات بودمم وای خدااا بااون حرفا ولی بازم بهش علاقه دارم مطمئنم همچین ادمی نیست نبودهه
ات: سلام
کوک: سلام(سرد)
ات: خوب ماباید چیکار کنیم؟
اول اینارا به خودتون وصل کنید
کوک: باشه
قضیه اینه که جونگ کوک از ات سوال میپرسه وباید جواب بده اگه دروغ بگه روی دستگاه مشخص میشه اگه هم راست بگه بازم مشخص میشه
ات: فهمیدم شروع کن
کوک: بهم علاقه داری
ات: چی.. چ.. چی نه معلومه که نه
بیبببب..... اشتباه بود
ات: این دستگاه غلطهه دارم راست میگم
کوک،: دوست داری بازم کاپ باشیم؟
ات: نه
بیبببب... غلطه
ات: یه سوال دیگه بپرس
کوک: اهممم خوب اینجا رو کسی کراش داری؟
ات: بله
درسته...............
ات: خوب بسه دیگه من برم حالم خوب نیست ببخشید...(حول شده)
ویو کوک
مشکوک میزنه هنپز دوستم داره پس را بهم اینارا گفت فقط یه راه داره باید ازش بپرسم
وایساا خانوم اتتتتت
(داره میره)