𝒇𝒂𝒌𝒆~𝒋𝒖𝒏𝒈𝒌𝒐𝒐𝒌..𝒑𝒂𝒓𝒕30

....
+نههه کوک لطفا لطفااا بچمو نبر خواهش میکنم نبرششش

_وقتت تموم شده.. بچرو ببرین

+نههه من بچمو نمیدم.. نمیدمممم

یهو کوک اومد و یه سیلی زد تو گوشم که صورت کج شد برگشتمو با صورت اشکی نگاش کردم

_گفتم بچرو بدههه

هینسو رو ازم گرفت و رفت...

.
.
.
یهووو از خاب پریدممم

+واییی این چه خابی بود من دیدم هینسو کوش

نگاهی به دور ورم انداختم اما هینسو رو ندیدم

+پسرم کو

از اتاقم اومدم بیرون هم گریه میکردم هم میدویدم از پله ها پایین

+هینسوووو کجاییییی

+وای خدا پسرم و بردن

تا به سالن رسیدم دیدم ته، شوگا، جولی نشستن دارن با هینسو بازی میکنن

تا من اومدم با تعجب نگام میکردن

ته:ا.ت چیزیزشده چرا مث جنایی

*راس میگه تسخیر که نشدی

جولی:خفه شین یه لحظه.. ا.ت عزیزم خوبی

+ه.. هینسو

سریع رفتمو هینسو رو از ته گرفتمو بغلش کردم اینقد سفت بغلش کرده بودم که

*بسه بابا خواهر زادمو کشتی

شوگا اومد و هینسو رو ازم گرفت

جولی:عزیزم خوبی اخه بنظر میاد حالت خوب نباشه

+یه.. یه خاب خیلی بد دیدم

جولی:اشکال نداره.. بیشتر خاب هایی که مردم میبینن بخاطر خستگیشونه خیلی اهمیت نده

+اره راست میگی منم خیلی خسته بودم ختما بخاطر اونه.. یکم دیگه حواستون به هینسو باشه تا من برم دوش بگیرم

جولی:باشه😊

رفتم حموم خیلی ذهنم درگیر بود جوری که نمیتونستم درست فکر کنم
.
.
.
..... امشب 3 پارت مینویسم ✨💜