ꜱᴇᴏᴜʟ ᴄʀᴏꜱꜱɪɴɢ
ꜱᴇᴏᴜʟ ᴄʀᴏꜱꜱɪɴɢ
گذرگاه سئول
پارت 1
فصل 𝟷
ویو آت
بازم یک روز حوصله سر بر دیگه سلام من مین آت هستم از بچگی دچار افسردگی و بیماری اسم و یا همون یک بیماری قلبی هستم و بخاطر همین نفس کشیدن برام سخت میشه و خوب امروز به سمت کمدم رفتم و یونیفرم مدرسه م رو از توش در آوردم و نگاهی بهش کردم
بعد از عوض کردن یونیفرم کرم مخصوص صورتم رو زدم آرایش ملایم کردم و پیاده به سمت مدرسه رفتم بعد از اینکه رسیدم به مدرسه به سمت کلاسم رفتم مثل همیشه پر از سر و صدا من خیلی دوستای زیادی ندارم شاید بخاطر خانوادمه یا شاید بخاطر سرد بودنمه نمیدونم ولی هر چی که هست هیچ دوستی ندارم
سر صندلی نشستم
همه برای احترام پاشدن و تعظیم کردناستاد وارد کلاس شد و گفت
استاد رو به من کرد و گفت
استاد:آت برو دفتر مدیر باهات کار داره
آت :بله چشم
به سمت دفتر مدیر رفتم
تقی به در زدم و بعد از اینکه اجازه دادن وارد در شدم
آت :سلام با من کاری داشتین
مدیر :بفرما بشین
به آرومی به سمت صندلی رفتی و روش نشستی
مدیر :آت همونجوری که میدونی تو نمرات فوق العاده ای داری و خوب اینجا دوست و افراد زیادی رو نمیشناسی برای همین خیلی ها هم از دستت شاکی بخاطر رفتارت هستن خلاصه بگم انتقالی گرفتی
آت :بدون هیچ حرفی سرش پایین بود و به حرف های مدیر گوش میکرد
بعد از اتمام حرف های مدیر
لب زد و گفت
آت :باشه میرم
پاشد تعظیم کرد و کیفش رو برداشت و بدون هیچ حرفی از مدرسه خارج شد
(فلیکس ویو)
دوباره صبحم رو شروع کردم ، پرده های پنجره رو کنار زدم و به آسمون زیبا نگاه کردم
خیلی این منظره رو دوست داشتم میتونسم تا وقتی ماه در بیاد بشینم و خورشید رو نگاه کنم اما باید میرفتم مدرسه
رفتم پایین پیش پدر و مادرم
فلیکس:صبح بخیر مامان ، صبح بخیر بابا
بابا و مامان فلیکس:صبح بخیر پسرم
مامان فلیکس:صبحونه حاضره برو سریع بخور و برو سوار ماشین شو راننده منتظرته
فلیکس:باشه مامان
صبحونم رو خوردم و رفتم سوار ماشین شدم
به راننده سلام کردم و اونم متقابلا جوابم رو داد
بعدش هم راهی مدرسه شدیم
(رسیدن مدرسه)
رسیدم مدرسه از ماشین پیاده شدم و به سمت کلاس راه افتادم ، استاد هنوز نیومده بود
در کلاس رو باز کردم و همه با تعجب نگاهم کردن
فلیکس:سلام(لبخند)
سونگمین:چلاقی؟
فلیکس:چطور؟
سونگمین:ترسیدم مثل گاو در رو باز کردی
مینهو:تو یعنی هنوز به این کارهاش عادت نکردی
بنگچان:یااااا بچه تازه اومده انقدر اذیتش نکنین ، بیا بشین
نشستم رو صندلیم که جیسونگ گفت
جیسونگ:میدونستی قراره یه دانش اموز جدید بیاد؟
جونگین:تازه دخترم هست
فلیکس:لیا کم بود یکی دیگه هم اضافه شد؟
چانگبین:دیگه دیگه
فلیکس:هعی
داشتیم حرف میزدیم که استاد اومد داخل و شروع به درس دادن کرد
گذرگاه سئول
پارت 1
فصل 𝟷
ویو آت
بازم یک روز حوصله سر بر دیگه سلام من مین آت هستم از بچگی دچار افسردگی و بیماری اسم و یا همون یک بیماری قلبی هستم و بخاطر همین نفس کشیدن برام سخت میشه و خوب امروز به سمت کمدم رفتم و یونیفرم مدرسه م رو از توش در آوردم و نگاهی بهش کردم
بعد از عوض کردن یونیفرم کرم مخصوص صورتم رو زدم آرایش ملایم کردم و پیاده به سمت مدرسه رفتم بعد از اینکه رسیدم به مدرسه به سمت کلاسم رفتم مثل همیشه پر از سر و صدا من خیلی دوستای زیادی ندارم شاید بخاطر خانوادمه یا شاید بخاطر سرد بودنمه نمیدونم ولی هر چی که هست هیچ دوستی ندارم
سر صندلی نشستم
همه برای احترام پاشدن و تعظیم کردناستاد وارد کلاس شد و گفت
استاد رو به من کرد و گفت
استاد:آت برو دفتر مدیر باهات کار داره
آت :بله چشم
به سمت دفتر مدیر رفتم
تقی به در زدم و بعد از اینکه اجازه دادن وارد در شدم
آت :سلام با من کاری داشتین
مدیر :بفرما بشین
به آرومی به سمت صندلی رفتی و روش نشستی
مدیر :آت همونجوری که میدونی تو نمرات فوق العاده ای داری و خوب اینجا دوست و افراد زیادی رو نمیشناسی برای همین خیلی ها هم از دستت شاکی بخاطر رفتارت هستن خلاصه بگم انتقالی گرفتی
آت :بدون هیچ حرفی سرش پایین بود و به حرف های مدیر گوش میکرد
بعد از اتمام حرف های مدیر
لب زد و گفت
آت :باشه میرم
پاشد تعظیم کرد و کیفش رو برداشت و بدون هیچ حرفی از مدرسه خارج شد
(فلیکس ویو)
دوباره صبحم رو شروع کردم ، پرده های پنجره رو کنار زدم و به آسمون زیبا نگاه کردم
خیلی این منظره رو دوست داشتم میتونسم تا وقتی ماه در بیاد بشینم و خورشید رو نگاه کنم اما باید میرفتم مدرسه
رفتم پایین پیش پدر و مادرم
فلیکس:صبح بخیر مامان ، صبح بخیر بابا
بابا و مامان فلیکس:صبح بخیر پسرم
مامان فلیکس:صبحونه حاضره برو سریع بخور و برو سوار ماشین شو راننده منتظرته
فلیکس:باشه مامان
صبحونم رو خوردم و رفتم سوار ماشین شدم
به راننده سلام کردم و اونم متقابلا جوابم رو داد
بعدش هم راهی مدرسه شدیم
(رسیدن مدرسه)
رسیدم مدرسه از ماشین پیاده شدم و به سمت کلاس راه افتادم ، استاد هنوز نیومده بود
در کلاس رو باز کردم و همه با تعجب نگاهم کردن
فلیکس:سلام(لبخند)
سونگمین:چلاقی؟
فلیکس:چطور؟
سونگمین:ترسیدم مثل گاو در رو باز کردی
مینهو:تو یعنی هنوز به این کارهاش عادت نکردی
بنگچان:یااااا بچه تازه اومده انقدر اذیتش نکنین ، بیا بشین
نشستم رو صندلیم که جیسونگ گفت
جیسونگ:میدونستی قراره یه دانش اموز جدید بیاد؟
جونگین:تازه دخترم هست
فلیکس:لیا کم بود یکی دیگه هم اضافه شد؟
چانگبین:دیگه دیگه
فلیکس:هعی
داشتیم حرف میزدیم که استاد اومد داخل و شروع به درس دادن کرد
۱۲.۲k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.