pawn/پارت ۱۳۲
اسلایدها: ا/ت،تهیونگ،چانیول
ا/ت و چانیول به اداره پلیس رفتن تا برای یوجین پرونده مفقودی تشکیل بدن... مینهو هم به خونه رفته بود...
توی اداره پلیس از ا/ت پرسیدن:
با کسی دشمنی ندارین؟
ا/ت: دشمنی؟ نه!
-خودتون... خانوادتون... با کسی اختلافی ندارین؟ کسی شما رو تهدید نکرده که بخواد بخاطرش بچتونو اهرم فشار قرار بده؟...
ا/ت نگاهی به چانیول انداخت و گفت: تهدید که نه... ولی... یه نفر هست که بخاطر اختلافات گذشته ممکنه این کارو کرده باشه
-خب... آدرسشو بگین... وقتی به کسی مشکوک باشین کمی کار راحت تر میشه... ممکنه بتونیم چیزی گیر بیاریم
ا/ت: باشه... من میبرمتون خونشون
-قبلش باید حکم جستجوی خونشونو بگیریم خانوم... اینطوری نمیشه
ا/ت: حداقل میتونیم دم خونشون بریم و ازشون سوال بپرسین مگه نه؟
-باشه...
*******
عصر بود...
زنگ در به صدا در اومد...
تهیونگ حدس میزد که کی باشه!...
وقتی خدمتکار رفت در رو باز کنه گفت: صبر کن... خودم میرم....
سارا و جیهون نگران شدن!... ولی سکوت کردن تا یوجین نترسه...
یوجین روبروی یوجین نشست و گفت: وقت قایم موشک بازیه یوجینا!
یوجین: آخ جونمی
تهیونگ: برو تو اتاق قایم شو تا من نگفتم بیرون نیای! وگرنه میبازی
یوجین: باشه...
یوجین به سمت اتاق دوید... با اشاره ی تهیونگ خدمتکار هم دنبالش رفت...
و بعد رو به سارا و جیهون گفت: شما همراه من بیاین....
********
در حیاط که باز شد ا/ت و چانیول به همراه دونفر پلیس وارد حیاط شدن... سارا، جیهون و تهیونگ هم بیرون رفتن...
جیهون جلو رفت و از پلیس پرسید: چی شده سرکار؟
-سلام جناب... دختر بچه ی ۵ ساله ی این خانوم گم شده.... گفتن احتمالا شما ازش باخبرین....
تهیونگ پوزخند عصبی ای زد و به رو به ا/ت گفت: گم شده؟ اونوقت اومدی سراغ من؟...
ا/ت با صدای بغض آلود و چشمای تر گفت: میدونم... میدونم تو بچه رو دزدیدی! بگو یوجینم کجاس!...
تهیونگ اخمی کرد و غضبناک گفت: بجای تهمت زدن زود بچه رو پیدا کن! وگرنه من میدونم با تو!...
بعدشم رو به پلیس کرد و گفت: در ضمن! کدوم پدری بچه ی خودشو میدزده؟ برای چی باید دخترمو بدزدم؟...
پلیس با تعجب به ا/ت نگاه کرد و پرسید: راس میگن خانوم؟ این آقا پدر بچس؟
ا/ت: بله... ولی ما سر بچه اختلاف داریم
تهیونگ: بازم دلیلی برای دزدیدنش نیست!...
اگر به تهمتت ادامه بدی مجبورم ازت شکایت کنم!...
چانیول متوجه شد که این بحث بی فایدس و ممکنه وضع بدتر بشه به پلیسا گفت: بهتره وقت این خانواده رو نگیریم... توی این وضعیت درست نیست مشکل دیگه ای درست بشه...
ا/ت به چانیول نگاه کرد و گفت: ولی من....
چانیول: هیششش... بریم عزیزم... پیداش میکنیم...
********
بعد از رفتن اونا تهیونگ و خانوادش به داخل برگشتن... تهیونگ توی اتاق رفت... و صدا زد:
-یوجین... یوجینا... کجایی؟....
یوجین از پشت میز توی اتاق بیرون اومد و گفت: ما بردیم؟
تهیونگ: بله... ما بردیم
ا/ت و چانیول به اداره پلیس رفتن تا برای یوجین پرونده مفقودی تشکیل بدن... مینهو هم به خونه رفته بود...
توی اداره پلیس از ا/ت پرسیدن:
با کسی دشمنی ندارین؟
ا/ت: دشمنی؟ نه!
-خودتون... خانوادتون... با کسی اختلافی ندارین؟ کسی شما رو تهدید نکرده که بخواد بخاطرش بچتونو اهرم فشار قرار بده؟...
ا/ت نگاهی به چانیول انداخت و گفت: تهدید که نه... ولی... یه نفر هست که بخاطر اختلافات گذشته ممکنه این کارو کرده باشه
-خب... آدرسشو بگین... وقتی به کسی مشکوک باشین کمی کار راحت تر میشه... ممکنه بتونیم چیزی گیر بیاریم
ا/ت: باشه... من میبرمتون خونشون
-قبلش باید حکم جستجوی خونشونو بگیریم خانوم... اینطوری نمیشه
ا/ت: حداقل میتونیم دم خونشون بریم و ازشون سوال بپرسین مگه نه؟
-باشه...
*******
عصر بود...
زنگ در به صدا در اومد...
تهیونگ حدس میزد که کی باشه!...
وقتی خدمتکار رفت در رو باز کنه گفت: صبر کن... خودم میرم....
سارا و جیهون نگران شدن!... ولی سکوت کردن تا یوجین نترسه...
یوجین روبروی یوجین نشست و گفت: وقت قایم موشک بازیه یوجینا!
یوجین: آخ جونمی
تهیونگ: برو تو اتاق قایم شو تا من نگفتم بیرون نیای! وگرنه میبازی
یوجین: باشه...
یوجین به سمت اتاق دوید... با اشاره ی تهیونگ خدمتکار هم دنبالش رفت...
و بعد رو به سارا و جیهون گفت: شما همراه من بیاین....
********
در حیاط که باز شد ا/ت و چانیول به همراه دونفر پلیس وارد حیاط شدن... سارا، جیهون و تهیونگ هم بیرون رفتن...
جیهون جلو رفت و از پلیس پرسید: چی شده سرکار؟
-سلام جناب... دختر بچه ی ۵ ساله ی این خانوم گم شده.... گفتن احتمالا شما ازش باخبرین....
تهیونگ پوزخند عصبی ای زد و به رو به ا/ت گفت: گم شده؟ اونوقت اومدی سراغ من؟...
ا/ت با صدای بغض آلود و چشمای تر گفت: میدونم... میدونم تو بچه رو دزدیدی! بگو یوجینم کجاس!...
تهیونگ اخمی کرد و غضبناک گفت: بجای تهمت زدن زود بچه رو پیدا کن! وگرنه من میدونم با تو!...
بعدشم رو به پلیس کرد و گفت: در ضمن! کدوم پدری بچه ی خودشو میدزده؟ برای چی باید دخترمو بدزدم؟...
پلیس با تعجب به ا/ت نگاه کرد و پرسید: راس میگن خانوم؟ این آقا پدر بچس؟
ا/ت: بله... ولی ما سر بچه اختلاف داریم
تهیونگ: بازم دلیلی برای دزدیدنش نیست!...
اگر به تهمتت ادامه بدی مجبورم ازت شکایت کنم!...
چانیول متوجه شد که این بحث بی فایدس و ممکنه وضع بدتر بشه به پلیسا گفت: بهتره وقت این خانواده رو نگیریم... توی این وضعیت درست نیست مشکل دیگه ای درست بشه...
ا/ت به چانیول نگاه کرد و گفت: ولی من....
چانیول: هیششش... بریم عزیزم... پیداش میکنیم...
********
بعد از رفتن اونا تهیونگ و خانوادش به داخل برگشتن... تهیونگ توی اتاق رفت... و صدا زد:
-یوجین... یوجینا... کجایی؟....
یوجین از پشت میز توی اتاق بیرون اومد و گفت: ما بردیم؟
تهیونگ: بله... ما بردیم
۲۸.۶k
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.