رمان عاشقم باش🫀🙃
Part 1
هوففففففف نمیدونم کاری که دارم انجام میدم درسته یا نه ولی خودم فک میکنم درسته و کارم احمقانه نیست...
گرچه که عسل و بچه ها بهم گفتم که جوگیر نشو و صبور باش و فک کن ولی خب دیگه راه برگشتی هم نیست منم البته راضی نمیشدم که ساکت بشینم و کاری نکنم
کلافه از این فکرا گوشیمو برداشتم و عسلو گرفتم
بعد سه بوق جواب داد
_سلام خره
+عسلللللل اینطوری نگو حوصله ندرم
_دیانا بیا اینجا خونمون بچه ها هستن باهم صحبت کنیم اروم شی
+بش یه ساعت دیگه اونجام
_اوک بای منتظرم
گوشی رو قطع کردم و پاشدم لباس پوشیدم و ارایش کردم و از اتاقم اومدم بیرون
مامان:جایی میری دخترم؟
من:اره مامان میرم پیش دوستام و میام سریع قربونت برم زود میام
مامان:باشه برو خدا به همراهت
گونه مامانمو بوسه ای زدم و لبخندی زدم که تظاهر کنم خوبم...
از خونه زدم بیرون یه اسنپ گرفتم بعد 10 مین اومد و سوار شدم و بعد 30 مین رسیدم خونه عسل اینا
ایفونو زدم و درو باز کردن و رفتم بالا
عسل:سلام دیانا
نیکا:سلام
اتوسا:سلام خر گشنگم😂
مهدیس:سلام
پانیذ:سلام خوشملم
خطاب به همشون سلامی گفتم و خودمو روی کاناپه ول کردم
مهدیس:چی شد؟؟؟
من:رفتم در خونشون و گفتم میخوام من به جای بابام بمونم
نیکا:تو دیوونه ای
من:شاید
پانیذ:شاید نه شک نداشته باش که هستی
من:به هر حال خودم که پشیمون نیستم
آتوسا:چرا اینقدر سرسری تصمیم گرفتی؟
من:سریع نگرفتم کلی فکر کردم هیچی برام مهم تر خانواده ام نیست
همه بچه ها چپ چپ نگام کردن
من:اوکی اوکی خب خانواده ام و دوستام😂
نیکا و مهدیس:حالا شد
من:😂😅
پانیذ:حالا باید چیکار کنی کجا باید بری؟
من:نمد فقط میدونم فردا صبح ساعت 10 میان دنبالم
آتوسا:بعدش دیگه نمیتونی مارو ببینی...؟
عسل:نه نه اگه اینطوریه نمیذارم تو رفیق شیشمی نمیتونم ازت جدا شم...
حرف عسلو قطع کردم و گفتم:این تقدیره ولی تلاشمو میکنم نمیذارم واسه منم سخته خو
پانیذ:خب بیایین از لحظه هامون استفاده کنیم شاید این بار های اخریه که میبینیمت پس بیا چهار تا عکس باهم بگیریم
همه:اره اوکی
فقط سه ساعت عکس گرفتیم و فیلم گرفتیم
من:خب بچه ها خدافظ دلم براتون تنگ میشه
عسل اومد جلو بغلم کرد و گفت:مواظب خودت باشی ها کم نمیاری ها نبینم گریه کنی جلو پسره خودتو ضعیف نشون نده یه دختر محکم باش مراقب خودت باش
#رمان
#عشق
#دیانا
#دیانا_رحیمی
#ارسلان
#ارسلان_کاشی
#اکیپ_سلاطین
#اکیپ_نیکا
این پارت اولو داشته باشین 😂⚡
هوففففففف نمیدونم کاری که دارم انجام میدم درسته یا نه ولی خودم فک میکنم درسته و کارم احمقانه نیست...
گرچه که عسل و بچه ها بهم گفتم که جوگیر نشو و صبور باش و فک کن ولی خب دیگه راه برگشتی هم نیست منم البته راضی نمیشدم که ساکت بشینم و کاری نکنم
کلافه از این فکرا گوشیمو برداشتم و عسلو گرفتم
بعد سه بوق جواب داد
_سلام خره
+عسلللللل اینطوری نگو حوصله ندرم
_دیانا بیا اینجا خونمون بچه ها هستن باهم صحبت کنیم اروم شی
+بش یه ساعت دیگه اونجام
_اوک بای منتظرم
گوشی رو قطع کردم و پاشدم لباس پوشیدم و ارایش کردم و از اتاقم اومدم بیرون
مامان:جایی میری دخترم؟
من:اره مامان میرم پیش دوستام و میام سریع قربونت برم زود میام
مامان:باشه برو خدا به همراهت
گونه مامانمو بوسه ای زدم و لبخندی زدم که تظاهر کنم خوبم...
از خونه زدم بیرون یه اسنپ گرفتم بعد 10 مین اومد و سوار شدم و بعد 30 مین رسیدم خونه عسل اینا
ایفونو زدم و درو باز کردن و رفتم بالا
عسل:سلام دیانا
نیکا:سلام
اتوسا:سلام خر گشنگم😂
مهدیس:سلام
پانیذ:سلام خوشملم
خطاب به همشون سلامی گفتم و خودمو روی کاناپه ول کردم
مهدیس:چی شد؟؟؟
من:رفتم در خونشون و گفتم میخوام من به جای بابام بمونم
نیکا:تو دیوونه ای
من:شاید
پانیذ:شاید نه شک نداشته باش که هستی
من:به هر حال خودم که پشیمون نیستم
آتوسا:چرا اینقدر سرسری تصمیم گرفتی؟
من:سریع نگرفتم کلی فکر کردم هیچی برام مهم تر خانواده ام نیست
همه بچه ها چپ چپ نگام کردن
من:اوکی اوکی خب خانواده ام و دوستام😂
نیکا و مهدیس:حالا شد
من:😂😅
پانیذ:حالا باید چیکار کنی کجا باید بری؟
من:نمد فقط میدونم فردا صبح ساعت 10 میان دنبالم
آتوسا:بعدش دیگه نمیتونی مارو ببینی...؟
عسل:نه نه اگه اینطوریه نمیذارم تو رفیق شیشمی نمیتونم ازت جدا شم...
حرف عسلو قطع کردم و گفتم:این تقدیره ولی تلاشمو میکنم نمیذارم واسه منم سخته خو
پانیذ:خب بیایین از لحظه هامون استفاده کنیم شاید این بار های اخریه که میبینیمت پس بیا چهار تا عکس باهم بگیریم
همه:اره اوکی
فقط سه ساعت عکس گرفتیم و فیلم گرفتیم
من:خب بچه ها خدافظ دلم براتون تنگ میشه
عسل اومد جلو بغلم کرد و گفت:مواظب خودت باشی ها کم نمیاری ها نبینم گریه کنی جلو پسره خودتو ضعیف نشون نده یه دختر محکم باش مراقب خودت باش
#رمان
#عشق
#دیانا
#دیانا_رحیمی
#ارسلان
#ارسلان_کاشی
#اکیپ_سلاطین
#اکیپ_نیکا
این پارت اولو داشته باشین 😂⚡
۴۳.۰k
۱۴ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.