پارت ۱۰ (پارت آخر)
تیم شوگا برنده شد و دخترای مدرسمون داشتن از خوشحالی پرواز میکردن
منم خیلی خوشحال بود
یونگی بعد از گرفتن مدال باید سخنرانی میکرد و بلنگو رو بهش دادن
مجری:چه احساسی دارید؟
_احساسه خوبی دارم
:این برد رو تقدیم چه کسی میکنید؟
_این برد رو تقدیم میکنم به دوست دخترم
همین من شوگا گفت دوست دخترش بغضم گرفت چطور ممکنه:)
بعد از تموم شدن مسابقه شوگا اومد پیشم
+واقعا دوست دختر داری؟
_آره، حسودیت میشه؟
+.....
_تاحالا ندیدم کسی به خودش حسودی کنه...
+چیییی؟
_ها ها ها(خنده)
یونگی بهم اعتراف کرده بود و منم داشتم بال در میاوردم
چند دقیقه سکوت بینمون رد و بدل شد که کمرمو گرفتم و لبشو بهم نزدیک کرد...
_دوست دخترم میشی کوچولو
+هوممم«از خدا خواسته...»
منم خیلی خوشحال بود
یونگی بعد از گرفتن مدال باید سخنرانی میکرد و بلنگو رو بهش دادن
مجری:چه احساسی دارید؟
_احساسه خوبی دارم
:این برد رو تقدیم چه کسی میکنید؟
_این برد رو تقدیم میکنم به دوست دخترم
همین من شوگا گفت دوست دخترش بغضم گرفت چطور ممکنه:)
بعد از تموم شدن مسابقه شوگا اومد پیشم
+واقعا دوست دختر داری؟
_آره، حسودیت میشه؟
+.....
_تاحالا ندیدم کسی به خودش حسودی کنه...
+چیییی؟
_ها ها ها(خنده)
یونگی بهم اعتراف کرده بود و منم داشتم بال در میاوردم
چند دقیقه سکوت بینمون رد و بدل شد که کمرمو گرفتم و لبشو بهم نزدیک کرد...
_دوست دخترم میشی کوچولو
+هوممم«از خدا خواسته...»
۸.۰k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.