DOCTORS OF GONGILL🥼part 66
خانواده ی مین، خانواده ی شادی بود تا این که اقای مین توانست یک کار دولتی پیدا کند و این
یک جرقه برای بنزین هایی بود که روی این خانواده ریخته شده بود. خانم مین کامال با پول و
قدرت کور شده بودو در حدی که وقتی فرزند دومی وارد خانواده شد، خانم مین کامال عشق
مادرانه اش را از او دریغ کرد و فقط به پسر دومش اهمیت میداد. زمانی که اقای مین از کار
دولتی اش اخراج شد و به اداره ی بیمارستان گونگ گیل تنزل مقام پیدا کرد، خانم مین به شدت
عصبانی شد. او کامال عقلش را از دست داده بود و تمام خشم و عصبانیتش را روی پسر
دومش خالی میکرد. از همسرش طالق گرفت و انها به دشمن های خونی تبدیل شدند تا این که
یونگی فرار را به زندگی در ان خانواده ترجیح داد. خانم مین هم به خودش امد و جبهه ای
برای خودش ساخت. او دو چهارم سهام بیمارستان را خرید و به نحوی رئیس دیگر بیمارستان
شد. در این بین اقای مین به خودش امد و از کارهایش پشیمان شد و تمام تالشش را کرد تا پسر
دومش را که اوازه اش در بیمارستان پیچیده بود، به سمت جبهه ی خودش بکشاند اما وقتی
فهمید سرطان دارد و هیچکس حتی منشی شخصی اش یا پسر هایش طرف او نیستند، تصمیم
گرفت به عنوان یک پدر وارد قضیه شود. اما خودش هم میدانست خیلی دیر شده است.
--
جی هیون میدانست این روز دیر یا زود فرا میرسد در حالی که حتی از شنیدن "جی هیون!
رئیس میخواد ببینتت." ذره ای تعجب نکرد.
روپوشش را صاف کرد و در زد.
+ بیا داخل......
یک جرقه برای بنزین هایی بود که روی این خانواده ریخته شده بود. خانم مین کامال با پول و
قدرت کور شده بودو در حدی که وقتی فرزند دومی وارد خانواده شد، خانم مین کامال عشق
مادرانه اش را از او دریغ کرد و فقط به پسر دومش اهمیت میداد. زمانی که اقای مین از کار
دولتی اش اخراج شد و به اداره ی بیمارستان گونگ گیل تنزل مقام پیدا کرد، خانم مین به شدت
عصبانی شد. او کامال عقلش را از دست داده بود و تمام خشم و عصبانیتش را روی پسر
دومش خالی میکرد. از همسرش طالق گرفت و انها به دشمن های خونی تبدیل شدند تا این که
یونگی فرار را به زندگی در ان خانواده ترجیح داد. خانم مین هم به خودش امد و جبهه ای
برای خودش ساخت. او دو چهارم سهام بیمارستان را خرید و به نحوی رئیس دیگر بیمارستان
شد. در این بین اقای مین به خودش امد و از کارهایش پشیمان شد و تمام تالشش را کرد تا پسر
دومش را که اوازه اش در بیمارستان پیچیده بود، به سمت جبهه ی خودش بکشاند اما وقتی
فهمید سرطان دارد و هیچکس حتی منشی شخصی اش یا پسر هایش طرف او نیستند، تصمیم
گرفت به عنوان یک پدر وارد قضیه شود. اما خودش هم میدانست خیلی دیر شده است.
--
جی هیون میدانست این روز دیر یا زود فرا میرسد در حالی که حتی از شنیدن "جی هیون!
رئیس میخواد ببینتت." ذره ای تعجب نکرد.
روپوشش را صاف کرد و در زد.
+ بیا داخل......
۱۶.۱k
۰۱ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.