ازدواج قرار دادی ۳۸
و تا ات اومد بره جیمین جلوش رو گرفت و بعد آت رو چسبوند به دیوار و شروع کرد باهاش kiss کردن بعد از مدتی لب آت رو ول کرد و تا ات اومد حرف بزنه
دوباره شروع کرد kiss کردن ولی این دفعه محکم تر از قبل،وقتی لب ات رو ول کرد هر دو نفس نفس زدن
ات که خیلی تعجب کرده بود با قیافه ای که تاحالا جیمین ازش ندیده بود به جیمین نگاه کرد و گفت:
معلومه که واقعا حالت خوب نیس،تو در حالت عادی ام
بدت می یاد منو ببینی چه برسه به اینکه بیای و باهام اینکارو کنی،لطفا وقتی مستی خودت رو کنترل کن
و تا اومد بره جیمین بغلش کرد و برای اولین بار با صدای بغض طور گفت:
یونا،لطفا نره،تو چطوری با اینکه من عاشقت بودم به من خیانت کردی؟ چجوری دلت اومد با من این کارو کنی؟ببین بهخاطر تو من الان چه آدمی شدم،آدمی که الان با یه کسی ازدواج کرده و اون نفر به خاطره شکنجه هایی که بهش دادم از من متنفره،نمی دونی من چه حرف هایی که بهش نزدم
#جیمین
#فیک
این داستان ادامه دارد...💜
دوباره شروع کرد kiss کردن ولی این دفعه محکم تر از قبل،وقتی لب ات رو ول کرد هر دو نفس نفس زدن
ات که خیلی تعجب کرده بود با قیافه ای که تاحالا جیمین ازش ندیده بود به جیمین نگاه کرد و گفت:
معلومه که واقعا حالت خوب نیس،تو در حالت عادی ام
بدت می یاد منو ببینی چه برسه به اینکه بیای و باهام اینکارو کنی،لطفا وقتی مستی خودت رو کنترل کن
و تا اومد بره جیمین بغلش کرد و برای اولین بار با صدای بغض طور گفت:
یونا،لطفا نره،تو چطوری با اینکه من عاشقت بودم به من خیانت کردی؟ چجوری دلت اومد با من این کارو کنی؟ببین بهخاطر تو من الان چه آدمی شدم،آدمی که الان با یه کسی ازدواج کرده و اون نفر به خاطره شکنجه هایی که بهش دادم از من متنفره،نمی دونی من چه حرف هایی که بهش نزدم
#جیمین
#فیک
این داستان ادامه دارد...💜
۷.۳k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.