عشق جنگی من
پارت 18
جین :معلومه که داری چی میگی
_فقط برو برو جین فرار کن
جین :من نمیتونم تورو رها کنم پس ا/ت چی ها
_ببین چی میگم اگر بری برات کلی ماسک صورت میگرم
جین :نخیر
_لویی
لویی:بله ارباب
_به بیهوشی بزن و ببرش
لویی:چ.. چشم
دو دقیقه بعد
+ولم کنین اههه
تهیونگ :ایشش دو دقیقه آروم بگیر اهه
نامجون :ا/ت آروم باش خو
+اون جیمین نیست
ا/ت دوید رفت طرفش
+ک.. کو.. کوک کجاست
جیمین :....
+جواب بده لعنتی هق
جیمین :ارب... ارباب... گ. گفتن. ک. حواسم ب.. شما... با.. با شه
+نههههههه هق
نامجون :لویی چرا جین اینجوری شده
لویی:ارباب گفتن بهش بیهوشی بزنن
+کوک منو ترک نمیکنه هق هق
که یک دفعه خونه ترکید
+جونگ کوکااااهق هق نه نه نه هق هق
لویی:ارباب نه
نامجون :این امکان نداره
جین :چ.. چی.. شده (بردارم بشین برات توضیح میدم 🙂اینم چایی بخور تا بهت بگم ☕)
جیمین :ارباب قول میدم مراقب لیدیتون باشم
£چغدر زود قول خوردید (خنده)
+میکشمت عوضی
£من دوست پسر تو کشتم پس کشتن تو هم کاری نداره ولی ارباب دستور دادن که زنده نگهت دارم مگر ن تو الان زیر خاک بود ی خانم خانم ها (یک مرده دیگه رو میگه)
+عوضی پیدات میکنم و زنده زنده دفنت میکنم (داد)
£خانم خانم ها هنوز زوده تا بمیری ب بازی خوش اومدی خانم شیوو
+چی
لویی:ها
نامجون :آهای احمق بگو منظورت چیه
£خانم شیوو اتفاقای زیادی در راحت هست پس بهتره این بازی رو ببری و بعدا ماجرای گذشتت رو میفهمی
+آهای من خانم کیم هستم بفهم لعنتی
£تا دیدار بعد خانم شیو
و رفت
که یکدفعه
کوک اومد
+کوک (پرید بغلش)
_ها چیشد
+ب.. بخشید
_میشه بیشتر بغلم کنی
+برو بسه دیگه انغدر لوس بازی در نیار
_اههه حیف شد
نامجون :دستت هیونگ
_مشکلی نیست نگران نباشید
جیمین پرید بغلش
جیمین :دیگه از این چیزا ب ذهنت نخوره ها هق هق
_باشه هیونگ
_جین
جین :..
_باهام قهری
جین هم پرید بغلش
جین :چرا اینکارو کردی نزدیک بود بخاطر تو صورت هندساممم چروک بشه هق هق
+این همه جمله قشنگ برادرم حتما صورت 😐
جیمین :ب موچی حق
نامجون :دادشمون مخش تاب برداشته انگار باید دوباره تاب بخوره سر جاش
+چجوری؟
نامجون زد پس کلش
نامجون :اینجوری
جیمین :پرفکت دست یادتون نره
لویی:منم دلم کتک میخواد
_دیوار هست اونجا برو خودت رو بزن
لویی رفت کلش رو زد ب دیوار
_علکی گفتم بابا اههه
جیمین :دست دست یلا
+👏🏻
_خب نامجون گیرش آوردی
نامجون :خونه است
_کارت عالی بود
+خب بریم خونه
یک نامه از بالا افتاد پایین
+این چیه
_بازش کن
داخل نامه
به به مشتاق دیدار خانم شیوو
از این بعد روز های تاریکی در انتظارت
تو نمیدونی توی زندگیت چه اتفاقی افتاده ولی من خوب میدونم تو هرجا که بری زیر نظر منی پس حواست رو خوب جمع کن چون قراره...
خماری..
جین :معلومه که داری چی میگی
_فقط برو برو جین فرار کن
جین :من نمیتونم تورو رها کنم پس ا/ت چی ها
_ببین چی میگم اگر بری برات کلی ماسک صورت میگرم
جین :نخیر
_لویی
لویی:بله ارباب
_به بیهوشی بزن و ببرش
لویی:چ.. چشم
دو دقیقه بعد
+ولم کنین اههه
تهیونگ :ایشش دو دقیقه آروم بگیر اهه
نامجون :ا/ت آروم باش خو
+اون جیمین نیست
ا/ت دوید رفت طرفش
+ک.. کو.. کوک کجاست
جیمین :....
+جواب بده لعنتی هق
جیمین :ارب... ارباب... گ. گفتن. ک. حواسم ب.. شما... با.. با شه
+نههههههه هق
نامجون :لویی چرا جین اینجوری شده
لویی:ارباب گفتن بهش بیهوشی بزنن
+کوک منو ترک نمیکنه هق هق
که یک دفعه خونه ترکید
+جونگ کوکااااهق هق نه نه نه هق هق
لویی:ارباب نه
نامجون :این امکان نداره
جین :چ.. چی.. شده (بردارم بشین برات توضیح میدم 🙂اینم چایی بخور تا بهت بگم ☕)
جیمین :ارباب قول میدم مراقب لیدیتون باشم
£چغدر زود قول خوردید (خنده)
+میکشمت عوضی
£من دوست پسر تو کشتم پس کشتن تو هم کاری نداره ولی ارباب دستور دادن که زنده نگهت دارم مگر ن تو الان زیر خاک بود ی خانم خانم ها (یک مرده دیگه رو میگه)
+عوضی پیدات میکنم و زنده زنده دفنت میکنم (داد)
£خانم خانم ها هنوز زوده تا بمیری ب بازی خوش اومدی خانم شیوو
+چی
لویی:ها
نامجون :آهای احمق بگو منظورت چیه
£خانم شیوو اتفاقای زیادی در راحت هست پس بهتره این بازی رو ببری و بعدا ماجرای گذشتت رو میفهمی
+آهای من خانم کیم هستم بفهم لعنتی
£تا دیدار بعد خانم شیو
و رفت
که یکدفعه
کوک اومد
+کوک (پرید بغلش)
_ها چیشد
+ب.. بخشید
_میشه بیشتر بغلم کنی
+برو بسه دیگه انغدر لوس بازی در نیار
_اههه حیف شد
نامجون :دستت هیونگ
_مشکلی نیست نگران نباشید
جیمین پرید بغلش
جیمین :دیگه از این چیزا ب ذهنت نخوره ها هق هق
_باشه هیونگ
_جین
جین :..
_باهام قهری
جین هم پرید بغلش
جین :چرا اینکارو کردی نزدیک بود بخاطر تو صورت هندساممم چروک بشه هق هق
+این همه جمله قشنگ برادرم حتما صورت 😐
جیمین :ب موچی حق
نامجون :دادشمون مخش تاب برداشته انگار باید دوباره تاب بخوره سر جاش
+چجوری؟
نامجون زد پس کلش
نامجون :اینجوری
جیمین :پرفکت دست یادتون نره
لویی:منم دلم کتک میخواد
_دیوار هست اونجا برو خودت رو بزن
لویی رفت کلش رو زد ب دیوار
_علکی گفتم بابا اههه
جیمین :دست دست یلا
+👏🏻
_خب نامجون گیرش آوردی
نامجون :خونه است
_کارت عالی بود
+خب بریم خونه
یک نامه از بالا افتاد پایین
+این چیه
_بازش کن
داخل نامه
به به مشتاق دیدار خانم شیوو
از این بعد روز های تاریکی در انتظارت
تو نمیدونی توی زندگیت چه اتفاقی افتاده ولی من خوب میدونم تو هرجا که بری زیر نظر منی پس حواست رو خوب جمع کن چون قراره...
خماری..
۶.۶k
۰۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.